قاسمی- قصه دختری به نام هدیه است که همراه برادرش هادی پس از مرگ والدین شان تعدادی گوسفند «قوچاق» به ارث می برند که شیرآور و دوقلوزا بودند، دام هایی که از هر نظر چشم دامداران را می گیرد.
دزدان قصد کلاه گذاشتن سر آن ها و ربودن دام شان را دارند و به بهانه خرید گوسفند، مهمان دروغین خانه آن ها می شوند. هادی متوجه حقه آن ها می شود و سرگرم شان می کند اما با خواندن شعر در نوای نی به خواهرش هدیه می فهماند که گوسفندان را از آغل آهسته بیرون ببرد.
هدیه هم با اشعار بیرجندی به او می گوید زنگوله از گردن شان باز می کنم و آن ها را کجا می برم و... این طور می شود که خواهر و برادر با هوشیاری ارث و دام شان را حفظ می کنند.
«هدیه ددو»، «نهالِ تُشنه» را شایدخیلی از پدربزرگ و مادربزرگ ها و پدر و مادرهایی که به میان سالی رسیده اند به یاد آورند. خاطرات کودکی با شنیدن «اوسونه» های قدیمی کامشان را شیرین می کند.
حکایت، مثل و متل هایی که حاوی نکات مختلف آموزشی است و از بعدهای متفاوتی به کودکان درس می دهد در حالی که با افول ستاره عمر بزرگ ترها و تغییر در شیوه زندگی «اوسونه ها» هم رو به فراموشی می رود.
نقش قصه های محلی
مادربزرگ قصه گو 58 سال دارد و در چند جشنواره هم رتبه آورده است و علاوه بر فرزندانش برای نوه ها هم قصه های قدیمی می گوید، همان هایی را که از مادرش یاد گرفته است.
هر چند سواد خواندن و نوشتن نداشت اما برای او و خواهر و برادرهایش اوسونه می گفت تا هم سرگرم شان کند و هم به آن ها راه و روش زندگی بیاموزد. این می شود که قصه های قدیم بیرجندی در ذهن او ملکه می شود تا به نسل بعد از خود بسپارد.
«کبری برزگانی» به نقش قصه ها هر چند محلی و بومی در آرامش فکر کودکان، دور کردن ترس از آن ها و نقش بازدارندگی از اشتباهات اشاره و تصریح می کند: پدر و مادرهای جدید به دلیل گرفتاری و بهانه نداشتن وقت و حوصله، برای فرزندانشان قصه نمی گویند و اوسنه های قدیمی هم بازگو نمی شود تا بخشی از فرهنگ منطقه حفظ و بر اصالت ها تاکید شود، قصه هایی که برخی از آن ریشه در باورهای اعتقادی دارد و از این طریق بازگو می شود.
سینه به سینه، نقل از گذشته
از نگاه کارشناس آموزش و پژوهش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان، قصه های قدیمی یا اوسونه ها، منبع خاصی نداشته و سینه به سینه از بزرگان نقل شده است، البته قصه های مذهبی، منابع مکتوب داشته است.
مادران در گذشته در قصه ها و لالایی هایشان حکایت از غم و درد، حزن و اندوه داشتند.
وقتی مردها برای کار به منطقه دوری می رفتند و تا مدت ها برنمی گشتند زن ها از سختی های زندگی برای فرزندان قصه می گفتند و بچه ها ناخواسته درس صبوری، محبت، احترام به پدر و... را یاد می گرفتند بدون آن که بر این مسائل تاکید شود.
به گفته «شهریاری» حفظ این قصه ها ضرورت دارد و قابل تطبیق با زندگی امروزی است، بچه ها که نسل بعد جامعه را تشکیل می دهند می توانند با اوسونه ها به اصل خویش برگردند و شنیدن حکایت های قهرمانان قصه ها به تقویت روحی آن ها کمک می کند.
انتقال فرهنگ
او تاکید می کند: خانواده ها امروز درگیر زندگی و تغییرات ظواهر آن هستند و کمتر وقت برای قصه گفتن هست. از سویی بچه ها مانند گذشته کودکی نمی کنند در حالی که اوسونه های قدیمی، نکات فرهنگی را به آن ها منتقل می کند و جنبه های مختلف آموزشی، تربیتی، سرگرمی سالم و... دارد که محیط گرم، جمع شدن های خانوادگی، بیان خاطرات بزرگان و احترام به آن ها و... از نتایج بیان اوسونه ها به ویژه به شکل قدیمی است که بچه ها دور مادربزرگشان جمع می شدند و در این فضا آموزه های تربیتی می آموختند.
همزاد پنداری
یک پژوهشگر و استاد دانشگاه هم که خود مطالعاتی در زمینه اوسونه های استان دارد می گوید: در گذشته کتاب نبود و در قالب قصه نکات تربیتی، روابط همسران، فرزندان، خواهر و برادر، اجتماعی و... به افراد آموزش داده می شد، علاوه بر این روابط بین انسان و هستی در قالب قصه ها بیان و گفته می شد خدایی هست، فرشته ای، سیمرغی و سفری و...، والدین برای فرزند مشکل آفرینی و ذهن او را درگیر می کردند و سپس با بیان ادامه قصه، راه حل به آن ها آموزش داده می شد.
دکتر«زنگویی» تاکید می کند: در قصه های قدیمی کودک با مشکل مواجه می شد و در کنار آن به راه حل می اندیشید چون شخصیت ها بومی و محلی بودند، کودک همزاد پنداری و خود را در قالب آن ها تصور و الگو و اسوه ای برای خود پیدا می کرد و روابط اجتماعی را یاد می گرفت.
قصه هایی که در قالب آن ها خیر و شر را می شناخت و می آموخت که چطور قهرمان داستان بر مشکل ها موفق می شود و می فهمید که همیشه مشکلات پایان زندگی نیست.
قصه ها جنبه های مختلف از سرگرمی، آموزشی، اخلاقی و... داشت و نشان می داد در مسیر زندگی مشکلات و موانعی وجود دارد که با راهکارهای مختلف برطرف می شود.
به گفته وی منابع قصه های قدیمی، پدربزرگ و مادربزرگ ها هستند و قصه های شفاهی جایی ثبت نشده و برخاسته از سینه آن هاست که از آبا و اجداد خود نسل به نسل آموخته اند. به نظر وی اگر قصه های قدیمی ثبت نشود سرمایه زیادی از دست می رود، ثروتی که در سینه پدران و مادران انباشته شده است و هنوز نقل می شود اما به دلیل توسعه فضای مجازی و جاذبه های ظاهری دیگر از آن ها یاد نمی شود، از طرف دیگر خیلی از قصه های قدیمی به دلیل تکرار نشدن دچار تغییر یا ناقص بیان می شود. «زنگویی» تاکید می کند: باید هر فرد به اندازه توان خود برای نقل درست اوسونه ها تلاش کند، بسیاری از رمان ها و افسانه های امروز بار فرهنگی، محتوایی، عمق و... ندارد که مانند آن ها ماندگار شود، در حالی که اسونه ها به عنوان سرمایه ملی، تاریخی تجربی و اخلاقی مفاهیم زندگی را آموزش می دهد اما بسیاری از قصه های امروز، ترجمه کتاب های غربی است که چارچوب فرهنگی، تربیتی و خانوادگی ندارد.
شخصیت سازی
وی یکی از کاربردهای قصه را ایجاد احساس آرامش می داند که زمان خواب و برای مشوش بودن ذهن کودک بیان می شود البته عموم قصه گویی ها برای خواباندن نبوده و برخی قالب آموزشی و تربیتی داشته است، برای مثال کلیله و دمنه که برای تربیت شاهزادگان هندی گفته می شد به ایران آمد و منبع خیلی از قصه های قدیمی شد، داستان هایی که جنبه شخصیت سازی دارد تا شنوندگان رفتار، گفتار و پندار قهرمانان را یاد بگیرند اما این قصه ها حالا کمتر به گوش می رسد. به گفته وی در گذشته مردم روز کار می کردند و شب کنار هم بودند و قصه های قدیمی در دورهمی ها گفته می شد و صمیمیت، مهربانی، احترام و...با بیان اوسونه های قدیمی آموزش داده می شد.اوسونه هایی که به دلیل رغبت عامه موفق مانده است و باید رسانه ها، صدا و سیما و مراکز آموزشی قصه و قصه گویی را زنده کنند تا بخشی از مشکلات رفتاری نسل های جدید برطرف شود.