از سنگر جنگ و اسارت تا سنگر تولید و کار آفرینی
تعداد بازدید : 0
ساعتی با کارآفرین آزاده در 7 کیلومتری مرز
جعفر دروگر-همزمان با سالروز ورود آزادگان سرافراز، در 7 کیلومتری مرز به دیدار آزاده ای می روم که 7 سال در اسارت زندان های بعثی بود. آزاده ای که علاوه بر سنگر تولید و کارآفرینی یک مرزدار و مرزبان نمونه نیز هست.
«محمدعلی پردل» سال 1362 به اسارت بعثی ها درمی آید و تمام روزهای اسارت را با مقاومت و روحیه دادن به دیگر اسرا پشت سر می گذارد.
او اکنون در 7 کیلومتری مرز افغانستان به کار تولید پسته و شترمرغ مشغول است، این آزاده معتقد است که انسان باید در هر جا باشد با کار و تلاش به پیشرفت و آبادانی کشورش کمک کند. این آزاده با تمام زخم های اسارت امروز در کار کشاورزی و تولید یکی از کارآفرینان نمونه این منطقه مرزی است به نحوی که 120 قطعه شترمرغ کوچک و بزرگ را در مزرعه خود پرورش می دهد؛ علاوه بر آن حدود 300 قطعه مرغ و تقریبا 20 راس دام گوشتی را نگهداری می کند.
دستگاه جوجه کشی شترمرغ و مرغ او همیشه روشن است و مزرعه پسته اش با پسته های خندان برای منطقه مرزی و کویری، خرمی و شادابی را به ارمغان آورده است.
احداث استخر دو منظوره برای کشاورزی و پرورش ماهی از دیگر خلاقیت های این آزاده کارآفرین است تا بتواند علاوه بر کشاورزی ماهی گرمابی نیز پرورش دهد.
«محمدعلی پردل» به دنبال احداث کارگاه صنعتی پرورش شترمرغ به شیوه صنعتی است و قصد تبدیل واحد سنتی به صنعتی را دارد که بتواند 300 قطعه شترمرغ را نگهداری کند و پرورش دهد سیستم آبیاری تحت فشار نیز برای استفاده بهینه از آب در مزارع کشاورزی اش با توجه به خشکسالی ها در دستور کارش است.
او هم اکنون برای دو نفر دائم و در مجموع برای 300 نفر در فصول کاشت، داشت و برداشت محصول شغل ایجاد کرده است.
او به اتفاق خانواده در مزرعه زندگی می کند. با دیدن محل پرورش شترمرغ و مرغ، دستگاه های تحت فشار آبیاری و باغ پسته مفهوم خواستن، توانستن است را بیشتر برایم روشن می کند.
درباره اسارتش از او می پرسم
چهارم اسفند سال 62 فرمانده گروهان عملیات خیبر بودم که به دست عراقی ها اسیر شدم، در همان ابتدای اسارت چون اسم فرمانده گروهان لو رفته بود موضوع را به آنهایی که مرا می شناختند اطلاع دادم و اسم مستعار خودم را «رضا هزاره» گذاشتم. او لحظه های اسارت را هم به صحنه های جنگ تشبیه می کند و می گوید: جنگ در اسارت کمتر و آسان تر از جنگ قبل از اسارت نبود. او تقویت روحیه همرزمان، مقابله با تمام تبلیغات دشمن، حفظ و پاسداشت ارزش هایی که به خاطرش جان بر کف نهاده و پا به کارزار گذاشته بود را جنگ در اسارت می داند.
«پردل» سال های قبل از انقلاب کشاورزی می کرد و مدتی هم در مشهد به کار بنایی مشغول بود، فعالیت سیاسی اش آن طور که می گوید از همان سال های جوانی شروع شد. قبل از آن به دلیل پخش اعلامیه ها و سخنرانی های امام خمینی(ره) دستگیر و یک سالی را در زندان وکیل آباد مشهد حبس شد.
او انگیزه اصلی اش را برای انقلاب کردن، رهاشدن مردم و مستضعفان از سلطه طاغوتیان عنوان می کند و می گوید: «در زمان طاغوت خفقان بیداد می کرد و دیکتاتوری حاکم بود، در روستاهای اطراف ما به جز خان و خان زادگان انگار فردی حق زندگی کردن نداشت و همین فشارهایی که بر مردم وارد می شد انگیزه اصلی ما برای انقلاب کردن شد.
مورد دیگر بحث حجاب بود که در آن زمان به حاشیه رانده شده بود و این خطر احساس می شد که دین را از مردم خواهند گرفت؛ ما برای حفظ دین و ارزش های دینی عزم مان را جزم کردیم و پا به میدان گذاشتیم. «محمدعلی پردل» می افزاید: انقلاب کردیم و آثار انقلاب را هم می بینیم قبل از انقلاب خانم ها اجازه نداشتند در مدرسه چادر بر سر بگذارند، زمینه فساد برای جوانان فراهم بود، محله هایی به منظور عیاشی و هرزگی وجود داشت که بنیان خانواده ها را از هم می پاشاند و هزاران آسیب اجتماعی دیگر که بعد از انقلاب این آسیب ها و فشار ها از بین رفته و امروز اگر تعداد اندکی از مردم این سرزمین با آرمان های انقلاب و ارزش های دینی فاصله پیدا کردند به طور قطع باید تاثیر ماهواره و رسانه و تبلیغات غرب را عامل آن دانست.
به هرحال دشمن بیکار نمی نشیند و برای همین هم هست که مقام معظم رهبری تاکید بر فرهنگسازی دارند و می فرمایند جبهه های جنگ نرم را خالی نگذارید.
این آزاده سرافراز دوست دارد همه مردم در کار تولید دست در دست همدیگر بدهند تا وابسته دیگر کشورها نباشیم و به نظرش اگر انسان به کار مشغول نباشد مثل آبی است که راکد است و گندیده می شود.
همسر آزاده نیز ایثارگری است که در هنگام اسارت شوهرش 6 فرزند را آبرومندانه تربیت کرده و گمنام تر از دیگر زنان منطقه سعی کرده برای فرزندانش هم پدر باشد و هم مادر و زندگی آبرومندانه ای برای خود و فرزندانش مهیا کند. او برای همراهی همسر در منطقه چاه کشاورزی در حومه بارنجگان شهرستان زیرکوه که حدود 7 کیلومتر با مرز افغانستان فاصله دارد و خاستگاه وزش بادهای موسمی و توفان های خاک و شن است ساکن شده، خستگی برایش معنا ندارد و کار و تولید و به بار نشستن هر درخت و یا هر قطعه شترمرغ، وقتی در کنار همسر آزاده اش است به او آرامش و آسایش می بخشد .
می گوید: زندگی هر آزاده کتابی است که نویسنده چیره دست می خواهد تا آنچه را که تاکنون نگفته اند به رشته تحریر درآورد.
گفت و گو با جانباز آزاده قربان فرنگی
تعداد بازدید : 0
رنج های پس از اسارت
حقانی-شهرستان قاینات در دوران دفاع مقدس از نظر اعزام نیرو و یاری رسانی به رزمندگان اسلام در خراسان آن زمان پیشتاز بود به طوری که 12 هزار رزمنده هر یک از دو تا 6 سال در دفاع مقدس شرکت داشته اند.
به مناسبت بازگشت آزادگان به سراغ یکی از این بزرگمردان می رویم. در ادامه گفت و گوی «خراسان جنوبی» با پاسدار جانباز و آزاده سرافراز «قربان فرنگی» را می خوانید.
او در سال 1332 در خانواده مذهبی و کشاورز متولد شد وی که تنها پسر خانواده بود بعد از آموزش سواد قرآنی در دوران کودکی کمک کار پدر پیرش می شود و در دوران پیروزی انقلاب اسلامی در توزیع اعلامیه ها، برپایی تظاهرات و تحصن ها علیه رژیم گذشته ایفای نقش می کند.
«قربان فرنگی» می گوید: پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول به کار شدم و تا قبل از اسارت دو بار به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافتم و قبل از اسارت نیز به افتخار جانبازی نائل آمدم.
او در فروردین سال 61 در عملیات فتح المبین در منطقه شوش در حالیکه مجروح شده و بیهوش روی زمین افتاده بوده توسط نیرو های بعثی اسیر و به آن سوی مرز انتقال می یابد.
«فرنگی» در روایت ماجرای اسارتش می گوید: در عملیات فتح المبین از ناحیه شانه چپ به وسیله کلاش زخمی شده بودم و مدت 5 ساعت در منطقه روی زمین بیهوش افتاده بودم زمانی که به هوش آمدم دیدم در چنگال بعثیان اسیر شده ام.
او روزهای ابتدایی اسارتش را به یاد می آورد: بعد از اسارت به مدت 3 روز در یک اردوگاه سیار کوچک، کثیف و اتاقی بدون سقف محبوس شدم. پس از آن من و دیگر اسرا را به بغداد انتقال دادند، در شهر بغداد حدود 300 آزاده را در خیابان ها با وضعیت بسیار اسف باری می چرخاندند و در حین چرخاندن در داخل خیابان ها مردم بی دین و بی حیای آن زمان از داخل آپارتمان ها، هتل ها و ساختمان ها به سمت ما سنگ، گوجه فرنگی، پوست میوه و تخم مرغ پرتاب می کردند.
پس از چرخاندن در خیابان های پرجمعیت بغداد تعدادی زن که پوشش مناسبی نداشتند در مقابل اسرا شروع کردند به رقص و پایکوبی. آن روز بدترین روز دوران اسارتم بود.
وقتی که اسیر شدم وضعیت جسمانی ام خراب بود و زخم های متعدد باعث شده بود خون زیادی از بدنم خارج شود. از زمانی که مجروح شده بودم تا 6 روز نه دارویی و نه مداوایی داشتم طی این 6 روز از آب و غذای کافی خبری نبود. نان و غذا و آب مان با شلاق و قنداق بود.
او ادامه می دهد: پس از چرخاندن و شکنجه در انظار عموم ما را به داخل زمین ورزشی بردند که در آنجا بچه ها به محض اینکه آب های کف چمن ها را دیدند از شدت تشنگی خود را با شکم روی چمن انداخته و آب های گل آلود و کثیف را خوردند. بعثی ها حتی در استفاده از سرویس بهداشتی بچه ها را شکنجه می کردند.
هر 130 نفر داخل یک سالن و هر نفر فقط 4 موزائیک جا داشت. نماز جماعت را در داخل آسایشگاه ممنوع کرده بودند. یادم هست یک دفعه که به امام(ره) توهین کرده بودند بچه ها داخل اردوگاه شورش کردند که همه ما را کتک کاری کردند.
من هر وقت نامه ای را به ایران می فرستادم در نامه امام را پدر بزرگ خطاب می کردم و از پدر و مادر خود و بستگانم می خواستم که احترام پدر بزرگ را داشته باشند و از فرمانش تبعیت کنند. یک روز که در داخل اردوگاه داشتم در سالگرد ارتحال امام برای خودم زمزمه می کردم چنان با شلاق به سرم زدند که یک هفته بیهوش بودم.
او درباره وضعیت اردوگاه می گوید: در شبانه روز دو وعده به ما غذا می دادند.
صبح آش و ظهرها فقط 6 قاشق برنج ولی در شب جیره نداشتیم وقتی به صلیب سرخ این قضایا را می گفتیم پاسخ شان این بود که ما هیچ قدرتی نداریم که با آنها بر خورد کنیم. ما فقط تذکر می دهیم. در اردوگاه خلاء یادگیری قرآن به وسیله حجت الاسلام «ابوترابی» مورد بازبینی قرار گرفت و قرار شد در داخل اردوگاه آنهایی که سواد دارند بقیه را در قرائت قرآن و حفظ قرآن یاری دهند همه ما مشتاق یاد گرفتن بودیم.
کاغذ ما زر ورق سیگار و خودکارمان نیز سربی بود که از تعمیرگاه های تانکرهای عراق می آوردیم. به این ترتیب به اشاعه فرهنگ دعا و حدیث می پرداختیم البته کار سخت و خطرناکی بود چرا که اگر عراقی ها می فهمیدند و افراد را شناسایی می کردند بی رحمانه مورد شکنجه قرار می دادند.
او ادامه می دهد: عراقی ها از همان لحظه اول اسارت تا روز آزادی کتک کاری آزادگان را ترک نکردند. انگار با این کار به دنبال قدرت نمایی بودند شب، صبح، وقت و بی وقت بی بهانه و با بهانه کتک می زدند، اما آنها هرچه کتک می زدند سرسختی و مقاومت بچه ها بیشتر می شد و ضعف وناتوانی دشمن بیشتر و بیشتر نمایان می شد. این آزاده با اشاره به این که باید قدر امنیت و سلامتی خود را بدانید، ادامه می دهد: انسان تا گرفتار نشود قدر عافیت و سلامتی خود را نمی داند و تا با کمبود مواجه نشود قدر امکانات زندگی خود را نمی داند. «فرنگی» از اسارت درس های بزرگی گرفته و تاکید می کند: باید قدرشناس نعمت های خداوند متعال باشیم و ببینیم تاکنون چقدر در زندگی خود با دعا و خدا مأنوس بودیم و چقدر استفاده کردیم و یا چه امکاناتی داشتیم که از آن استفاده نکردیم. «فرنگی» 8 سال ونیم در اسارت بوده و بیشترین ایام آن را در بین آزادگان شهرستان قاینات بوده است.
روزهای سخت
اسارت زخم های عمیقی بر جان او گذاشته است، تبعات ناشی از مجروحیت و کتک کاری ها، شلاق خوردن ها آرامش بعد از آزادی را از او گرفته و هر روز 12 قرص می خورد و 2 آمپول انسولین تزریق می کند، با وجود اینکه از سال 59 تا کنون آسایش و آرامش نداشته اما لحظه ای از امام و رهبری و ولایت فقیه غافل نیست و خطاب به مسئولان می گوید این شهدا و ایثارگران بودند که شما را به منصب و پست رساندند لحظه ای از خدمت به این مردم غافل نشوید و هرگز پشت به ملت و رهبری نکنید که فردای قیامت پاسخگو خواهید بود.
او 4 فرزند دارد؛ دو پسر و دو دختر که هنوز هیچ یک از آن ها در کارهای دولتی به کار گرفته نشده اند و پسر بزرگش که باید این روزها در کنارش باشد در مشهد در مغازه تعمیرگاه موتور مشغول به کار است و باسختی زندگی می کند.
گفت و گو
تعداد بازدید : 0
به او افتخار می کنم
حسین قربانی- سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی بهانه ای شد تا با همسر آزاده شهید و فرزند یک جانباز آزاده به گفت و گو بنشینیم، بانویی که به جز ادامه راه همسرش چیزی از مسئولان نمی خواهد و فرزندی که به جانباز و آزاده بودن پدر افتخار می کند.
آزاده شهید «یحیی اسدزاده» سال 1361 در کرخه نور درحالی که مجروح شده بود به اسارت نیرو های بعثی درآمد. 8 سال و4ماه در اردوگاه های اسرا به سربرد. او در سال 1369 با 70 درصد جانبازی به همراه دیگر آزادگان سرافراز به میهن برگشت.
او بعد از تحمل 29سال درد ورنج دوران اسارت 27تیر1381در بیمارستان شهید کامیاب مشهد به آرزوی دیرینه خود که همانا شهادت در راه خدا بود نائل شد.
اینک پس از13 سال که از شهادت یحیی می گذرد، همسر دلاورش که پا به پای او دردها و رنج های دوران اسارت را در دوران زندگی مشترک تحمل کرده است و در زمان ازدواج با او دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی تهران بوده است، در حالی که قطره های اشک روی گونه هایش جاری شده، می گوید: «یحیی» با وجود این که درد ورنج شکنجه های دوران اسارت تنش را رنجور کرده بود و آثار آن بر روی چهره اش هم دیده می شد، هیچ گاه در این زمینه شکایت و گلایه ای نکرد. او می افزاید: «یحیی» انسانی معتقد و بسیار صبور بود که برای رضای خداوند حاضر بود بدترین سختی ها را متحمل شود. هرگاه فرزندان از او درباره آثار شکنجه های دوران اسارت می پرسیدند به آنها می گفت: «این ها نشانه های کار دشمن است».
وی با اشاره به شهادت همسر آزاده اش براثر شکنجه های اسارت و این که خودش مسئولیت نگهداری از 4 فرزندش را به تنهایی بردوش گرفت، می افزاید: با این وجود هیچ گلایه وشکوه ای ازتوجه کم بعضی از مسئولان دراین زمینه ندارم. تنها از همه می خواهم تا همچون گذشته به آرمان ها وارزش های دوران دفاع مقدس که همانا ارزش های اسلامی است، پایبند باشند.
افتخار می کنم که فرزند آزاده جانبازم
«سمیه صادقی» نیز فرزند جانباز و آزاده «ابراهیم صادقی» است، وقتی درباره جانبازی پدرش از او می پرسم، به این نکته اشاره می کندکه آزادگان در دوران اسارت سختی ها و شکنجه های زیادی را به جان خریدند و توانستند در برابر نیروهای مزدور بعثی مقاومت کنند. پدر هرگاه که فرصتی پیش می آید از خاطرات دوران اسارت واین که اسرا مجبور بودند روزهای اسارت را با تکه نانی بگذرانند ولی با این وجود همیشه مشغول خواندن ادعیه و قرآن بودند و یک لحظه ازیاد خدا غافل نشدند سخن می گوید.
او که دانشجوی رشته روانشناسی دانشگاه بیرجند است با تاکید بسیار می گوید: افتخار می کنم که فرزند جانباز آزاده هستم و از افراد دیگر می خواهم قدر جانبازان وآزادگانی که هنوز دربین ما هستند را بدانند وبه آن ها احترام بگذارند. زیرا ایثارگران در دوران دفاع مقدس از جان خود گذشتند و در مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی و مقاومت کردند تا امروز ما در آسایش و امنیت زندگی کنیم. اگر ایثارگری های آن ها نبود، امنیت موجود در کشور مانند دیگر کشورهای منطقه از بین می رفت وما نمی توانستیم به زندگی خود ادامه دهیم.
به نظر او، هرچند نسل جوان با تماشای فیلم های مربوط به دوران دفاع مقدس تا حدودی نسبت به شرایط حاکم برکشور و میادین نبرد با دشمن بعثی آگاهی پیدا کرده اند ولی مسئولان مربوط مانند گذشته باید به وظیفه خود در این زمینه به خوبی عمل کنند.