مهدیه مودی- گاهی دلت از سن و سالت می گیرد، می خواهی کودک باشی، کودکی که به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد و آسوده اشک می ریزد، اما کودکان فراموش شده روزگار باید با وجود سن و سال کم خود بزرگی کنند و آغوشی برای تسلای دل دیگران باشند.
مجبوری تمام آرزوهای کودکی ات را رها کنی و به دنبال برآورده کردن آرزوهای افرادی که دوستش داری در کوچه و خیابان برای لقمه نانی کار کنی، اینجا برای کودکان فراموش شده روزگار ته خط است.
به گزارش «خراسان جنوبی » همین یک سال قبل بود که کودک شهرمان به عنوان دعا فروش به دنبالمان می آمد و التماس می کرد تا از او دعایی بخریم و مسئولان همیشه در حال وعده دادن برای ساماندهی این کودکان بودند.
البته تعدادشان زیاد هم نبود و هر چند وقت یک بار در یکی از خیابان های شهر دیده می شدند اما چند ماهی است که خواب مسئولان چهره شهر را تغییر داده و پشت چراغ قرمز خیابان های شهر کودکانی هستند که آرزوهای خود را به کودکان دیگر می فروشند. کودکان کاری که به تازگی بادکنک فروش شهر شده اند.
دستانش ترک خورده است، ترک ها دیگر با او عجین شده اند و در گرما و سرما دوستی وفادار هستند، زخم روزگار تنها بر روی دستانش اثر نگذاشته بلکه قلب او را بیشتر نشانه گرفته است، او هر روز از ساعت 8 صبح تا 9 شب سر یکی از چهار راه های شهر مشغول فروش بادکنک است.
«محمد» که با برادر بزرگترش هر روز تعداد زیادی بادکنک را برای فروش می آورد می گوید: می خواهم برای خودم لوازم التحریر بخرم برای همین برادرم گفته این چند روز را به او کمک کنم و هر بادکنکی که فروختم پولش را برای خودم بردارم.
«محمد» 9 ساله پول هایی را که از صبح جمع کرده بیرون می آورد و ادامه می دهد: خانم تا حالا 10 هزار تومان جمع کردم اگر 5 تومان دیگر هم بادکنک بفروشم این هفته با مادرم به چهارشنبه بازار می روم و کیف 15 هزار تومانی که دیدم را می خرم.
صحبت هایش را با هر چراغ قرمزی با من قطع می کند و جلوی خودروها را می گیرد و دوباره با اشتیاق از پول هایی که دارد می گوید و این که پدرش کارگر است و وضع کار حسابی بد شده و به همین دلیل برادر بزرگش امسال مجبور شده بادکنک بفروشد.
«علیرضا» برادر بزرگتر از آن طرف چهار راه می آید و از «محمد» می خواهد که یک دفعه وسط خیابان نرود.
از او در مورد زندگی اش می پرسم. می گوید: 15 سال دارم، تا پارسال نان خشک و کارتن جمع می کردم، پدرم ناراحتی قلبی دارد و کارگر ساختمان است، دیگر نمی تواند خوب کار کند برای همین امسال یکی از دوستانم پیشنهاد داد تا زمانی که شهر شلوغ است بادکنک بفروشیم و از آن ساعت به بعد نان خشک و کارتن جمع کنیم.
«محمد و علیرضا» دو خواهر دیگر هم دارند که اجازه کار کردن را به آن ها نمی دهند اما مادر در خانه دیگران کار می کند.
درآمد «علیرضا» اجاره خانه آنها هم نمی شود و فقط کمک هزینه ای برای خانوار است.
او در مورد کمک مسئولان به کودکان کار می گوید: با وجود این که سرچهار راه های اصلی شهر هستیم تا کنون کسی برای این که مشکل ما را بداند و یا این که کمکی کند سراغمان نیامده است.
«محمد» که موفق شده یک بادکنک دیگر هم بفروشد با خوشحالی به سمت برادر می آید و می گوید خسته شده ام برویم خانه...
آرزوی مدرسه
«خانم تو را خدا برای دخترت یکی بخر، ببین چقدر قشنگ است» این ها تکه کلام هر روزه او شده است.
دوست ندارد اسمش را بگوید. اما از آرزوهای مدرسه اش می گوید: 12 سال دارم و اصلا مدرسه نرفتم، پدرم می گوید مرد باید کار کند و برای خودش پول دربیاورد، پدرم کار می کند اما پول زیادی ندارد . مدرسه ها که باز می شود زنگ تفریح بچه ها را از گوشه در نگاه می کنم و...
پدرم می گوید: درس خواندن پول می خواهد که ما نداریم، باید لباس بخریم، مداد و دفتر بخریم و مدرسه ها پول می گیرند و ما نمی توانیم هزینه ها را پرداخت کنیم اما یک خواهر دارم که مدرسه می رود آن هم با اصرار مادرم چون دختر که نمی تواند کار کند باید درس بخواند.
سادگی کلام و افکارش هر کسی را به فکر می اندازد که مگر مسئولان شهر ما در کوچه و خیابان ها رفت و آمد نمی کنند و آیا چند لحظه پای درد دل این کودکان نشسته تا فکری برایشان کنند؟
تعدادشان کم نیست، در بین آن ها دختران کم سن و سال دعافروش، واکسی، زباله گرد و ... هم هستند که هر کدام برای خود داستانی دارند که مثنوی هفتاد منی برای مسئولان می شود.
خدمات مددکارانه
معاون امور اجتماعی بهزیستی استان در این زمینه می گوید: موضوع کودکان کار در شهر چند روزی است در فضاهای مجازی گسترش پیدا کرده و تشریح این موضوع در یک پرسه زمانی کوتاه مدت مقدور نیست.
«موهبتی» با بیان این که در بحث ساماندهی کودکان کاربهزیستی متولی نیست و تنها خدمات مددکارانه به کودکان ارائه می دهد به این نکته اشاره می کند که شهرداری وظیفه جمع آوری کودکان کار و خیابانی را دارد و محل نگهداری و ساماندهی بر عهده این نهاد است.
وی ادامه می دهد: بهزیستی بعد از مشاوره و مددکاری علل و عوامل مشکلات کودکان کار را بررسی و به سازمان مربوط برای رفع آن ارائه می کند.
وی در مورد اعتبارات بهزیستی در این زمینه هم عنوان می کند: هر سال اعتباراتی در این زمینه برای مددکاری به بهزیستی اختصاص داده می شود اما این مبالغ مشکلی از این کودکان برطرف نمی کند و هم اکنون 290 پرونده کودک کار در نوبت دریافت تسهیلات وجود دارد که اختصاص 200 تا 300 هزار تومان به هر کودک و خانواده او مشکلی از آن ها برطرف نمی کند.
وی با بیان این که نگاه جامعه باید به کودک کار تغییر کند اضافه می کند: در اقدامات بهزیستی هدف حذف کودک نیست و جایگاه کاری که کودک انجام می دهد مهم است و این که آسیبی از نظر جسمی و روحی بر کودک وارد نشود. به گفته وی، بیشترین دغدغه بهزیستی مربوط به مشاغلی است که برای کودکان آسیب اجتماعی به دنبال دارد و آوردن کودک در فضای خیابان یک نوع بی تدبیری است.
وی در پایان با بیان این که بهزیستی مجری ابلاغیه ها است می گوید: زمان بیشتری باید برای بحث در این موضوع گذاشته شود.