فرخ نژاد-آخرین «بنگ بنگ »هایی که بازار کهنه بیرجند از نواختن صدای کمان گر پیر به یاد دارد به سال 66 برمی گردد و بعد از آن دیگر دست های پیرمرد کمان گر توان نداشت تا در گوشه مغازه کاهگلی سقف گنبدی خود پنبه و پشم ها را حلاجی کند بنابراین تصمیم گرفت تا ماشین حلاجی بخرد و به مدد دستانی بیاید که حدود نیم قرن پنبه ها و پشم ها را رشته بود و آن را در گوشه مغازه اش که با وجود سادگی دنیایی از هنر معماران گذشته را در درون خود نهفته دارد قرار دهد.هنوز بازار چهکندی های بیرجند صدای کمان حلاج پیر را که سال ها گوش نواز راسته بازار لحاف دوزان بود به یاد دارد و خاطر سمفونی زیبایی که او هر روز در گوش بازار می نواخت زنده است.حالا 15 سال است که کمان گر پیر بازار کهنه بیرجند در بستر خاک آرامستان بیرجند آرمیده است اما این روزها «حسن امیرآبادی» یکی از فرزندانش راه پدر را با همان دستگاهی که سال 66 پدرش خریده ادامه می دهد و حالا سه دهه است که پسر چراغ حجره پدری را روشن نگه داشته است . او راضی از این کار نیست زیرا از زمانی که صنعت به مدد کارهای دستی آمد دیگر هنر حلاجی و کمان گری هم از رونق افتاد.او لحظه شماری می کند تا وارثان پا به میدان بگذارند و هر کسی سهمش را از ارث مغازه پدری بردارد تا بلکه بتواند این شغل را کنار بگذارد و به دنبال کار و شغل دیگری برود تا دیگر ، فرزندان هم سرافکنده از این که شغل پدرشان حلاجی و پنبه زنی است نباشند.
میراث دار پدر
پدر وقتی کمان را به دلیل از بین رفتن قوت دستان در سال 66 کنار گذاشت حتی «حسن» که میراث دار پدر در شغل حلاجی و پنبه زنی بود کمان او را به یادگار نگه نداشت و آن را به آتش انداخت تا بسوزد و هیچ یادگاری از حرفه ای که دیگر خودش هم نفس های آخر را در این روز بازارهای صنعتی می کشد نداشته باشد.مغازه حلاجی اش هم مانند شغلش قدیمی است و میراث پدراست و حتی لایه ای از گچ هم به تن کاهگلی این مغازه قدیمی نخورده است . درش هم چوبی با چفت و بست های قدیمی است شاید چون در بازار کهنه بیرجند واقع است همان طور کهنه و قدیمی باقی مانده تا خدشه ای به میراث گذشتگان وارد نشود.روز از نیمه گذشته و ظهر یک روز گرم از فصل تابستان است . پنبه زن قدیمی فرصتی برای نشستن و گفتگو ندارد . می خواهد پشم هایی را که مشتری از سربیشه برای او آورده حلاجی کند. او می خواهد فردا به سراغش برویم و با او در مورد شغلش به گفت و گو بنشینیم. وی می گوید: 20 دقیقه دیگر مشتری می آید و او باید پشم های رشته شده را تحویلش دهد.همان طور که سرگرم کار است و پشم های مشتری را به دهان دستگاه می دهد تا حلاجی شود با او همکلام می شویم.در مغازه قدیمی پنبه زن جای سوزن انداختن نیست، آن قدر کیسه های پنبه و پشم روی هم تلنبار است و تار عنکبوت گرفته که به سختی می شود در مغازه قدم برداشت حتی کف مغازه هم با لایه ای از پشم ها و پنبه های نرم و حلاجی شده فرش شده است.
پشم و پنبه های فراموش شده مشتریان
برخی از مشتری ها حدود 4 تا 5 سال است که پشم و پنبه هایی را آورده اند تا استاد «حسن » آن ها را حلاجی کند اما با این که او با آن ها تماس گرفته و گفته کارشان آماده است ولی هنوز در پی آن نیامده اند.به گفته او شاید زندگی آپارتمان نشینی سبب شده تا دیگر سراغی از این پشم و پنبه ها نگیرند زیرا دیگر مانند قبل نه کسی از لحاف کرسی استفاده می کند و نه از تشک های دست دوز. درآمدش را از این شغل صفر بیان می کند زیرا دیگر کمتر کسی را می توان دید که در دنیای مدرن امروزی سراغی از شغل های وابسته به لحاف دوزی بگیرد. او حتی از نرخ نامه ای که اتحادیه هم برای آن ها مصوب کرده دستمزد کمتری می گیرد اما بازهم چندان مشتری و بازاری ندارد.
کمتر از نرخ مصوب
نرخ مصوب اتحادیه برای حلاجی هر کیلو پشم و پنبه هزار و 400 تا هزار و 500 تومان است اما استاد «حسن» پنبه زن از مشتریان هزار تا هزار و 200 تومان بیشتر نمی گیرد زیرا اگر بخواهد با توجه به نرخ اتحادیه پنبه ها و پشم ها را حلاجی کند همین تعداد کم مشتری هایی هم که دارد از دست میدهد.او را با نام استاد «حسن» پنبه زن می شناسند اما به واسطه این که دیگر شغل پنبه زنی مانند گذشته درآمدی ندارد حاضر است این شغل را با هر شغل دیگری عوض کند زیرا دخترانش هم خجالت می کشند که بگویند شغل پدرشان پنبه زنی است.او می گوید: پنبه و پشم هایی را که مشتریان سراغی از آن نمی گیرند بعد از 5 سال به کمیته امداد امام خمینی(ره) تحویل می دهد تا به نیازمندان بدهد چون زحمت حلاجی آن از بین می رود.دیگر بیش از این نمی توان به گفتگو ادامه داد زیرا هر آن ممکن است مشتری پشم های حلاجی شده از راه برسد پس او را با همان مغازه ای که پر از پشم و پنبه های مشتریان است تنها می گذاریم.شاید چند سال بعد از تعداد انگشت شمار شغل های قدیمی آن هم در کهنه بازار بیرجند خبری نباشد همان طور که کمان گران قدیمی به تاریخ پیوسته و به طور کل فراموش شده اند.