وقتی با فرشاد وارد باغ او شدم به من گفت چند لحظه منتظر باش من برمی گردم، هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که در باز شد و فرشاد با چشمانی پر از نفرت وارد شد و ...
کوچک که بودم آرزوی خیلی چیزها را داشتم، از یک عروسک گرفته تا یک کیف نو برای مدرسه اما به خاطر وضعیت مالی پدرم تا دیپلم بیشتر نتوانستم درس بخوانم. یک روز به طور اتفاقی در خیابان با فرشاد آشنا شدم و یک سال با هم دوست بودیم تا این که او به همراه خانواده اش به خواستگاری ام آمد و با اصرار فراوان من، پدر و مادرم راضی شدند و من و فرشاد با هم ازدواج کردیم.
او خانه ای اجاره کرد و خودش هم در یک مغازه مشغول به کار شد، روزها می گذشت اما از آن زندگی رویایی که فرشاد در دوران دوستی مدام از آن حرف می زد خبری نبود. او سرکار می رفت و تا دیر وقت در مغازه بود، من هم به خاطر این که از تنهایی بیرون بیایم تصمیم گرفتم سرکار بروم، ابتدا فرشاد مخالفت کرد اما با اصرار زیاد من راضی شد و من در یک شرکت مشغول به کار شدم، دوستان زیادی برای خودم پیدا کردم که همه آن ها گوشی اندروید داشتند، من هم با اولین حقوقی که گرفتم یک گوشی هوشمند خریدم و خودم را در شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستاگرام مشغول کردم و تا دیر وقت که همسرم برمی گشت مشغول سیر کردن در این فضا بودم.
آن قدر به چرخیدن در فضای مجازی وابسته شده بودم که حتی وقتی هم که فرشاد در خانه بود به اتاق خواب می رفتم و مشغول چت کردن می شدم تا این که یک شب فرشاد به من شک کرد و وقتی پیامک هایی را که رد و بدل کرده بودم دید، کتک مفصلی به من زد و گفت دیگر حق ندارم سرکار بروم.
جدال من و او بر سر کار کردن همچنان ادامه داشت تا این که یک روز در محل کارم پیامک عاشقانه ای از طرف یک فرد ناشناس به دستم رسید، ابتدا اعتنا نکردم و جوابش را ندادم تا این که یکی دو بار برایم به طور ناشناس هدیه فرستاد، خلاصه ارتباط من با او که خودش را آرش معرفی کرد شروع شد، چند مرتبه با هم به رستوران رفتیم تا این که یک روز مرا به باغش دعوت کرد اما من قبول نکردم، چند روزی گذشت، بعد از این که دیدم دیگر به تماس هایم جواب نمی دهد پیامکی برایش فرستادم و گفتم آدرس باغ را ارسال کند!
وقتی به باغ رفتم استرس زیادی داشتم. او مرا به داخل اتاقی برد و گفت چند لحظه منتظر باش من الآن برمی گردم، هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که در باز شد و فرشاد با چشمانی پر از نفرت نسبت به من وارد اتاق شد، با دیدن او خشکم زد و تازه فهمیدم چه رکبی خورده ام و همه این نقشه ها بازی فرشاد بوده و آرش هم دوستش است.
از کاری که کرده ام پشیمانم اما نمی دانم چطور می توانم او را راضی کنم. تصمیم گرفته است که مرا طلاق بدهد و دیگر حاضر نیست با من زندگی کند.
پیام مشاور
تحقیقات نشان می دهد اشکالات موجود در زندگی زناشویی، عامل اصلی انحراف زوجین است و مهم ترین اشکال نحوه برخورد زوجین با یکدیگر و وجود شکاف عمیق در اعتماد بین آن هاست.
در این پرونده، نارضایتی از زندگی و احساس فاصله با همسر و همچنین شبکه های اجتماعی فرصت های زمینه سازی هستند که دست به دست هم داده و زمینه بروز خیانت را در این خانواده به وجود آورده است.
در تحقیقات بیشتر پژوهشگران، ارضا نکردن نیازهای اولیه هر زوج و نداشتن رضایت در رابطه اولیه از اولین فاکتورهای علل میل به عهد شکنی و خیانت به شمار می رود.
شکست زوجین در ارضای نیازهای عاطفی یکدیگر موجب ایجاد احساس ناکامی و ناخشنودی در فرد می شود و زمانی که این نیازها توسط فردی از جنس مخالف ارضا شود آن قدر در فرد احساس خشنودی ایجاد می کند که او حاضر است خطر داشتن ارتباط پنهانی با آن شخص را به جان بخرد.