۳ سال است مواد را کنار گذاشته ام. تریاکی بودم، اما ترک غیر اصولی و یکباره مرا معتاد به شیشه کرد. خاطرات تلخی از روزهای شیشهای دارد، روزهایی که یا خودش را چهارپا تصور می کرد یا گوشت خام می خورد.
وقتی وارد کمپ شدم برخلاف تصورم با ظاهری آراسته مثل آدم های معمولی وارد اتاق شد.
چه شد که به سمت شیشه رفتی؟
حدود شش سال تریاک مصرف می کردم و خودم تصمیم گرفتم در خانه تریاک را کنار بگذارم که در یک ترک غیراصولی و یکباره آن را کنار گذاشتم و...
دو، سه ماه پاک بودم اما همیشه یک خلاء احساس می کردم و به دنبال حال بهتری بودم، همیشه خمار بودم، خواب خوبی نداشتم، مشکل گوارشی پیدا کرده بودم و سرانجام به دلیل یک باور غلط که شیشه اعتیاد ندارد دست به مصرف آن زدم.
آن موقع می شنیدم که می گفتند شیشه اعتیاد ندارد چون مرفین و مثل تریاک و حشیش سیمکشی و درد ندارد و بدن را هم تخریب نمی کند و این باعث شد من هم برای حل مشکل روحی ام به سمت شیشه بروم و...
برای بار اول از کجا تهیه کردی؟
از خیابان، البته اولین بار یکی از دوستان مرا به یک مکانی دعوت کرد. همه تریاک را کنار گذاشته بودند و میخواستند شیشه بکشند و چون به اصطلاح خودشان می خواستند به من کمک کنند تعارف کردند و من هم از آن مواد کشیدم. هیچ وقت یادم نمی رود انگار کسی داشت مرا از زمین بلند میکرد، حالا که فکر می کنم باید بگویم شاید اولین مصرفش کمی لذت داشته باشد آن هم فقط برای بار اول. لذت مصرفش همان یک بار خیلی زود تمام شد و بعد من ماندم و درد اعتیاد شیشه که بدتر از تریاک بود.
این طور شد که هفتهای یک تا دو بار شیشه مصرف کردم و چهار ماه نگذشته بود که یک معتاد شیشهای شده بودم چون شیشه سیر صعودی سریعی دارد و زودتر از مشتقات مرفین در بدن اثر می کند. گاهی خودم را چهارپا تصور می کردم و گاهی حتی گوشت خام می خوردم و ...
روی ظاهرت هم اثر گذاشته بود؟
بعد از هفت تا هشت ماه شیشه اثرش را روی ظاهر بدن نشان می دهد. هفت سال تریاک کشیدم، هیچ کس نفهمید تریاکی هستم اما شش ماه نشد که شیشه میکشیدم و همه فهمیدند.
وقتی مصرف میکردی چه حسی داشتی؟
شکاک شده بودم، هر روز با زنم دعوا میکردم ، به او می گفتم آن مرد غریبه کنار تو چه می خواهد، کجا رفتی و...، پرخاشگر شده بودم، با پدرم درگیر میشدم، صبح تا شب میکشیدم، شب تا صبح بیدار بودم.
چند سال است که ترک کردی؟
تا همین لحظه سه سال است که پاکم.
حس مصرف شیشه دیگه برنگشته؟
وسوسه برای من تعریفی ندارد، وسوسه یعنی نیاز، در حالی که من دیگر نیازی ندارم، از تاریکی به سمت روشنایی حرکت کردم، قدر روشنایی را میدانم چون تاریکی را خوب لمس کرده ام.
چرا این کار را میکردی؟
نمیدانم، دست من نبود، مغز فرمان نمیداد بلکه شیشه فرمان میداد، پنج ساعت میزدم به در یا پایم را میزدم زمین. الان که فکر میکنم شیطان فرمان میداد، کار من نبود. خیلی چیزها را دوست ندارم به یاد بیاورم چون باورم نمیشود که کار من بوده است. «من که جلوی پدرم سرم را بالا نمیگرفتم، چند بار دست رویش بلند کردم».این چیز کمی نیست که مصرف شیشه بر سرم آورد.
پول تهیه مواد را از کجا میآوردی؟
دزدی میکردم. چند بار از مغازه پدرم دزدی کردم. آخریها که خانواده متوجه شدند نمیگذاشتند به مغازه بروم اما من کلیدها را برمی داشتم و کلی جنس را با وانت می بردم و آب میکردم. یکباره 10 میلیون تومان جنس را پنج میلیون تومان میفروختم. سه، چهار بار این کار را انجام دادم و حدود هشت میلیون تومان هم از زنم گرفتم، همه دیگر فهمیده بودند.
در ماه بین دو تا 2.5 میلیون تومان خرجم بود. با دزدی یک سال را پشت سر گذاشتم. خانه خاله ام رفتم جیب زدم، خانه خواهرم دزدی کردم تا این که کفگیرم به ته دیگ خورد، رفتم گفتم غلط کردم، مرا یک جا ببرید تا درمان شوم. روز اول قبول نمیکردم و می گفتم با تریاک هم می شود درمان شد اما گفتند اعتماد کن. دو ماه نشد که زندگی ام عوض شد خانواده دیگر یادشان رفت من کی بودم، من هم الان یادم رفته.
چند ساله بودی که شروع کردی؟
18سالم بود که با تریاک آشنا شدم و بعد تا 27 سالگی یک شیشهای حرفهای شدم و الان هم سه سال است که پاکم، ازدواج کرده ام و انگار سه سال است که دوباره متولد شدهام.