تا سیم های ساز تو مضراب می خورند
گهواره های کودکی ام تاب می خورند
مطرب! بزن که گریه تو رودخانه ای ست
یک دشت آهو از غم تو آب می خورد
مطرب! بزن که خاطره ها، حسرتی بزرگ
از دست بی تفاوتی قاب می خورند
تو ساز می زنی و در اعماق ذهن من
مشتی بلم به صخره پایاب می خورد
حتی درخت ها به صدای تو دلخوش اند
سر شاخه ها به سینه مهتاب می خورند
آری سکوت ساز تو یعنی خیال ها
در آخر مسیر به گرداب می خورند
باور نمی کنی که همین غصه های گنگ
خون مرا در آن طرف خواب می خورند
تو می روی و ساز تو آرام می شود
تابوت ها برای تنم تاب می خورد
اثر بابک دولتی
برگرفته از کتاب سلام خواهر باران