در روستا برای خودم کسی بودم و اهل کار. در کنار کشاورزی که با پدرم داشتم سوپرمارکت کوچکی راهاندازی کردم و به خرید وفروش هم مشغول شدم. بعد از سه سال از لحاظ مالی غنی شدم، حتی در جلسه های مهم روستا برای خود جایی داشتم و روی من حساب باز می کردند.رضا 27 ساله می گوید: مشغول کار خودم بود و هرگز فکر عاشقی به ذهنم خطور نمی کرد اما مادر و پدرم آستین بالا زدند و قرار شد به خواستگاری دختر دایی ام برویم که با یکی دو جلسه، قرارها گذاشته و مراسم عقدکنان و عروسی همزمان برپا شد. من همچنان قصد داشتم در روستا زندگی کنم اما بعد از یک سال آهنگ زندگی ام به هم خورد. مادر زنم در زندگی ما دخالت میکرد و بهانه نوه را می گرفت و می گفت همه از روستا به شهر رفتند و تو دخترم را در روستا نگه داشته ای و ... تا این که دخالت ها ذهن همسرم را نیز درگیر کرد و آهنگ ناسازگاری بیشتر شد.از سویی برخی بزرگ ترهای فامیل توصیه می کردند که به شهر بروم تا این دلخوری ها کمتر شود و سرانجام به شهر آمدم اما فقط خوشی زندگی در شهر دو ماه بود و باز هم دخالت ها ادامه داشت. دیگر هر دو نفر خسته شده بودیم تا این که همسرم تقاضای طلاق داد و همه اموالم را با خودش برد و برای بقیه مهریه اش باید هر چهار ماه یک سکه پرداخت می کردم. من که همه اموال را از دست داده بودم ودیگر توان پرداخت مانده حساب همسرم را نداشتم اردیبهشت امسال در اوج جوانی روانه زندان شدم در حالی که هرگز زندان به ذهنم خطور نمیکرد و اگر دخالت ها نبود پشت میله های زندان قرار نمی گرفتم.مدیر نمایندگی ستاد دیه استان در این باره به خبرنگار ما گفت: چندین مرحله با شاکی پرونده جلسه برگزار شد تا رضایت او جلب شود تا این که در آخرین جلسه قبول کرد با دریافت 35 میلیون تومان رضایت خود را اعلام کند. «خویی» افزود: پرونده در هیئت امنا مطرح و مقرر شد با تسهیلات، زمینه آزادی زندانی فراهم شود.