- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
انصاری- نوجوان بودم که به طور اتفاقی متوجه شدم هر روز پسری از مدرسه تا منزل پشت سرم حرکت می کند. سرانجام پا پیش گذاشت و سر حرف را باز کرد و گفت که میخواهد مرا به خانواده اش معرفی کند تا برای خواستگاری بیایند. زمان زیادی نگذشت که رابطه من و احمد آغاز شد و چهار سال طول کشید. در این مدت خواستگاران زیادی داشتم اما احمد بهانه می آورد که خانواده اش راضی نیستند. دیگر حریمی بین ما وجود نداشت و بسان زن و مرد واقعی از رد و بدل کردن عکس تا حتی انتخاب اسم برای فرزندانمان را دنبال می کردیم.بعد از چهار سال از این موضوع و دیدارهای عاشقانه احساس کردم او دروغ میگوید و مرا بازی داده است بنابراین تصمیم گرفتم دل از او جدا کنم و به نخستین خواستگار جواب مثبت دادم. من و مهدی به هم قول دادیم هر اتفاقی را که قبل از دوران عقد رخ داده است برای هم تعریف کنیم اما من ماجرای احمد را مخفی و ادعا کردم با هیچ پسری رفاقت نداشته ام. مهدی با شنیدن این حرف خوشحال شد و گفت اگر روزی بفهمم غیر این صحبت بوده است مرا طلاق می دهد. زندگی ام با مهدی به خوبی آغاز شد اما هنوز چند ماه از ازدواجمان نگذشته بود که یک روز که برای خرید، بیرون رفتم احساس کردم یک موتورسوار مرا دنبال می کند، شکم درست بود، سر و کله احمد بعد از پنج سال در زندگی ام پیدا شد. او فهمیده بود ازدواج کردم و می خواست تلافی کند. تهدید کرد به خانه اش بروم در غیر این صورت همه چیز را به شوهرم می گوید. با ترس و لرز به خانه اش رفتم و خواستم دیگر سراغ من و زندگی ام نیاید اما او دست بردار نبود و از من تقاضاهای دیگری داشت. شب مهدی با عصبانیت وارد خانه شد و چمدانم را از کمد درآورد و با لحنی تند خواست که خانه اش را ترک کنم. آن قدر عصبانی بود که هر چه از او خواستم مجال دهد تا برایش توضیح دهم فایده ای نداشت. احساس کردم احمد، موضوع را به او گفته است بنابراین تماس گرفتم ولی او اظهار بی خبری کرد. بعدها فهمیدم دختری که با احمد رفاقت دارد مرا تعقیب کرده و عکس هایی را که گرفته بود به مهدی نشان داده است و این طور بود که او حتی فرصت صحبت کردن هم نداد و از من جدا شد. حالا از کردار گذشته ام پشیمانم اما چه فایده که زندگی ام را روی دیوار دروغ ساختم و ضربه اش را هم خوردم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
10 پلاک افتخار بر سر در خانه شهدای روستای کرغند طی مراسمی به مناسبت هفته دفاع مقدس نصب شد. «فرخ دوست»، فرمانده حوزه شهید باهنر خضری دشت بیاض، در این مراسم گفت: اعتلای ارزشهای اسلامی و پاسداری از میراث گران بهای انقلاب، آرمان شهدا بود که نباید از آن غافل شویم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.