امروز، پگاه و فردا
در کلام تاجیک ها می توان واژه های زیبایی پیدا کرد؛ واژه های فراموش شده ای که روزگاری در زبان فارسی استفاده می شدند
منصور ضابطیان روزنامه نگار، برنامه ساز تلویزیون و سفرنامه نویسی است که با کتاب هایی مثل «مارک و پلو»، «چای نعناع» و «موآ» سفرهای ارزان و ماجراجویانه را ترویج کرده است. او در سفرهایش به نقاط مختلف جهان دنبال کشف مناسبات اجتماعی و ویژگی های فرهنگی مردم گوشه و کنار دنیاست و سعی می کند به جای اقامت در هتل های گران، با حضور در هاستل ها و اجاره اتاق های معمولی دنبال دیدن و تجربه های ناب بیشتر باشد. آخرین کتاب او یعنی «بی زمستان» شامل سفرنامه و عکس های سفر او به تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان است. در ادامه، بخشی از کتاب را که درباره ویژگی های جالب زبان مردم تاجیکستان و شباهتش با واژه های فراموش شده فارسی است، می خوانید:
سهراب در روستایی اطراف خجند زندگی می کند اما کارش در خجند است. خانه می سازد. یک جورهایی سرپرست کارگران است و البته عاشق شعر و ادبیات و ایران. دوستی او را معرفی می کند که اگر در خجند کاری داشتم با او تماس بگیرم. میان ماندن در دوشنبه و رفتن به خجند مردّدم. حال و هوای بهاری دوشنبه آن قدر دل انگیز است که حیفم می آید به شهر دیگری بروم اما خجند هم دیدنی است. مرکز ولایت سغد در شمال تاجیکستان و پر از شعر.
به سهراب زنگ می زنم و او آن چنان با آب و تاب از خجند حرف می زند که دیگر جای هیچ تردیدی باقی نمی گذارد. برای رسیدن به خجند دو راه هست. یکی راه زمینی و عبور از کوهستان های پرپیچ و خم و دیگری راه هوایی. راه زمینی را بیشتر دوست دارم اما سهراب می گوید برف آمده و اعتباری به راه نیست و بهتر است یک پرواز داخلی «سامان ایر» بگیرم و راه را نیم ساعته بیایم. قرار می شود پروازها را برای فردا چک کند. یک ساعت بعد زنگ می زند و می گوید پرواز برای فردا بیست و نهم مارس جا می دهد. نگاهی به تقویم می اندازم و می گویم: «اشتباه می کنی سهراب جان! فردا بیست و هشتم مارسه»
- نه، فردا بیست و نهم است.
- نه، ببین امروز بیست و هفتمه...
حرفم را قطع می کند و می گوید: «بله... درسته، امروز بیست و هفتم است، پگاه بیست و هشتم است، فردا بیست و نهم ...»
- پگاه؟ ... پگاه چیه؟
و با زحمت برایم توضیح می دهد که آن ها به فردا می گویند پگاه و به پس فردا می گویند فردا! نزدیک بود همین اشتباه ساده کل برنامه سفرم را به هم بریزد.
در کلام تاجیک ها می توان واژه های زیبایی پیدا کرد. واژه های فراموش شده ای که روزگاری در زبان فارسی استفاده می شدند. شباهت بعضی از این واژه ها با واژه هایی که قدیم در خراسان استفاده می شد دست کم برای من خاطره انگیز است. سال ها بعد از آن که مادربزرگ مشهدی ام را از دست دادم، حالا بعضی از واژه هایی را که استفاده می کرد، این جا می شنوم. مادربزرگم همیشه به حیاط می گفت هولی، و این واژه این جا واژه ای بسیار رایج است که در طول روز ممکن است بارها استفاده شود. یا مادربزرگم هیچ وقت نمی گفت باد می آید، همیشه به جای واژه باد از واژه شِمال استفاده می کرد. درست مثل سهراب که حالا می گوید: «منصورجُن! شیشه رُ پویین بدهید که شِمال بوزد.»