قاسمی- صبح که می شود راه روستا را در پیش می گیرند تا خودشان را به بچه ها برسانند، همراه شان کتاب می برند تا کودکان روستایی که از برخی امکانات شهر دور هستند با یار مهربان خو بگیرند. البته این همه کارشان نیست و قصه گویی، آموزش کاردستی و ... را هم برای آن ها در برنامه روزانه خود دارند و خستگی رفت و آمدهای هر روز به روستا با خنده بچه ها فراموش می شود. این روزها که ویروس کرونا حرکت شان به روستا را متوقف کرده است دلتنگ دیدار دوباره با بچه های صمیمی روستا هستند.
تابستان ها پرکارتر
«محمد صفاری مهربان» 11 سال است که به عنوان مربی کتابخانه سیار در 17 روستا فعالیت می کند. ساعت 7:30 به راه می زند. قبل از این، روستاهای تا 70 کیلومتری شهر را پوشش می داد اما حالا به روستاهای 40 کیلومتری شهر می رود. کارش برای کودکان و نوجوانان به جز امانت دادن کتاب، قصه گویی، آموزش کاردستی و ... است. در وانت مزدای کتابخانه، هفت هزار جلد کتاب است که به هزار و 900 دانش آموز روستایی می رساند. در ایام تحصیل، فعالیت هایش را در مدارس انجام می دهد و تابستان ها به مساجد می رود. می گوید: تابستان ها که بچه ها وقت بیشتری دارند برای آن ها برنامه ریزی بیشتر و کامل تری انجام می شود چون فقط برای امانت گرفتن کتاب نمی آیند. بچه ها به کتابخانه سیار، علاقه زیادی دارند، او را در مدرسه عمو مهربان صدا می زنند و برای این که به کلاس شان برود با هم رقابت شدیدی دارند اما با مدیر مدرسه هماهنگ کرده است که کدام ساعت به چه کلاسی برود. روزهایش با خاطره های زیاد و شیرین از بچه ها گذشته است. یادش هست سال های اول کار، روزی که به روستایی رفته بود از کنار خودرو مشخص نبود که داخل آن چیست و پسر بچه ای کنار آن می ایستاد و فریاد می زد؛ آی سیب زمینی، پیاز و تا از خودرو پیاده می شدم دور می شد و اهالی که می آمدند می دیدند داخل آن کتاب است. او معتقد است انتقال کتاب و فعالیت های کانون در روستاها بر عملکرد و فرهنگ بچه ها تاثیر زیادی دارد. شاید ابتدا اهل کتاب خواندن نباشند اما با چند بار دیدن عکس ها و ورق زدن آن، کم کم به مطالعه علاقه مند می شوند به طوری که برخی از اعضا جزو بهترین دانش آموزان هستند و معلمان از نگاه و نگارش آن ها رضایت و اصرار دارند که دانش آموزان پایه های پایین تر هم به طریقی جذب کتاب خواندن شوند.
نوبت روستاها، 2 هفته یک بار
سید «احمد مصطفوی» مسئول کتابخانه سیار قاین، است که مانند دیگر همکارانش شنبه تا چهارشنبه را در جمع دانش آموزان روستایی می گذراند. او هم 36 فعالیت مراکز کانون از جمله قصه گویی، نمایش خلاق، کاردستی و... را در کنار امانت دادن کتاب به دانش آموزان ارائه می کند. هر دو هفته یک بار نوبت روستاهای محل کارش در 40 کیلومتری شهر می شود اما گاهی با هماهنگی اداره کل تا 60 کیلومتر هم می رود تا سری به دیگر دختران و پسران روستایی بزند و ساعتی برایشان کار فرهنگی انجام دهد. هر روز راهی مدرسه ها
می شود و ساعت کارش را با زنگ تفریح یا کلاس هنر بچه ها هماهنگ می کند تا مزاحم درسشان نباشد. او می گوید: تابستان که مدرسه تعطیل است بیرون مدرسه یا زیر سایه درخت فرش پهن می کنم و به انتظار دوستان کوچک می نشینم و گاهی هم با همکاری دهیاری در مسجد یا حسینیه کار انجام می دهیم. پرورش فکری کودکان و نوجوانان، هدفی است که ما را به طی کردن جاده های روستایی ترغیب می کند البته باید راننده و تعمیرکار هم باشیم تا در راه نمانیم. عشق به کار برایش خاطره ها رقم زده است و می گوید: یادم هست برای معرفی شغل رفتگر، لباسش را تهیه کردم و پوشیدم و با جارو وارد مدرسه و مشغول نظافت شدم، بچه ها که مرا می شناختند تعجب کرده بودند و می پرسیدند چه می کنم و پاسخ دادم این آشغال ها را چه کسی در مدرسه ریخته است؟ بچه ها یکی یکی به کمک آمدند و مدرسه را تمیز کردند و با کار رفتگر شهرداری و زحمات او آشنا شدند. به نظر وی، بچه ها با دیدن و لمس کار از نزدیک بهتر با موضوع و از جمله شغل خیلی از پدرها و مشکلات آن ها آشنا می شوند و آن چه می بینند بر ذهن شان تاثیر می گذارد. درباره جذب آن ها به کتاب هم باید به گونه ای عمل کرد که کتاب را دست بگیرند و بخوانند و البته قصه گفتن، یک راه علاقه مند کردن بچه هاست. به گفته او مشکلات مربیان کتابخانه های سیار متفاوت است از نیروهای قراردادی که شیوه نامه ای برای رسمی شدن ندارند یا حقوقی که نسبت به شغل آن ها رقمی نیست. با این وجود استقبال دانش آموزان ما را دلگرم می کند و از طرفی دلگیر که چرا تعداد مربیان و خودروها زیاد نیست تا همه آن ها از خدمات مراکز سیار استفاده کنند.
دغدغه روستاهای دور افتاده
«رحمت ا... هاشمزهی» 17روستای نهبندان را در فهرست سفرهای روزانه اش دارد تا برای حدود 9 هزار دانش آموز عضو، قصه بگوید یا کار دیگر انجام دهد. او دغدغه روستاهای دور و محروم تر را دارد و از این که نمی تواند برای دانش آموزان این نقاط هم کار فرهنگی انجام دهد شرمنده است، شرمنده دانش آموزان عشایری که متقاضی سفر کتابخانه سیار هستند. وی اظهار می کند که تابستان های گرم روستاهای نهبندان را با قصه گویی و برنامه های متفاوت برای بچه ها سپری می کنیم. یادم هست که یک بار به آن ها گفتم برای سفر بعدی آرد می آورم تا بعد از خواندن قصه «آدم کوچولوی گرسنه» برایشان کلوچه یا کماچ بپزم وقتی به روستا رسیدم همه دانش آموزان مدرسه آمده بودند در حالی که 10 نفر عضو ثابت بودند. چون برای تعداد کمتری خمیر برده بودم بنابراین بچه ها به خانه برگشتند یکی آرد آورد و دیگری روغن و ... و همه با خوشحالی کماچ پختند که شاید چندان خوب نشد اما طعم آن با کشک زردی که درست کردند برای همه ماندگار شد. وی ادامه می دهد: تابستان بچه ها بیکارند بنابراین سعی می کنم با برنامه ریزی تعداد بیشتری را جذب کنم. این مربی می گوید: رفت و آمدهایمان به روستاها به جز مقید کردن بچه ها به کتاب خواندن، هر چند کم اما در مراودات اجتماعی، نوشتن و خواندن بچه ها و ... تاثیر دارد طوری که معلم های مدرسه اذعان دارند بچه ها بعد از حضور در فعالیت های مرکز سیار تغییر مشهود دارند.