
روایت فتح از فرماندهی که خراسان جنوبی به او می بالد
تعداد بازدید : 9
اهالی همیشه ماندگار ایران

قاسمی - نام پدر دلیل افتخار فرزند است، نامی که اسم و رسمش را از او می گیرد. سرپناه و پشتیبان غم ها و تنهایی های کودکی و نوجوانی و دلگرمی لحظه های ترس و ناامیدی می شود و هر چند بر عکسش هم خیلی اتفاق می افتد اما پدر برای همه یک الگوست. سرمشق و افتخاری برای فرزند، به خصوص اگر رزمنده ای قهرمان باشد و ویژه تر آن که عنوان شهید، پیشوند نامش شود. شهید دوران دفاع مقدس، دورانی که تنها غیرت و ایمان به هدفی والا، رشادت و قهرمانی می تواند او را جلوی گلوله ببرد تا آن جا که به ظاهر دستش از دنیا کوتاه می شود اما پشت او و هموطنانش مقابل دشمن خم نشود. چنین پدری وقتی رفت خاطره اش ماندگار می شود. شاید فرزندش آن قدر کوچک باشد که خاطره های کودکی از ذهنش پاک شود اما نام مقدس شهید در تاریخ پایدار می ماند. فرمانده شهید «احمد کاووسی» از پدرهایی است که نامش افتخار را برای دو فرزند و همسرش رقم زده است. او از اولین داوطلبان حفظ و حراست از انقلاب اسلامی و دفاع از کشور بود که قبل از جنگ هم در مناطق نظامی و حساس کشور نقش های مهمی در پیشبرد اهداف نظامی ایفا و در کنار آن نیروهای فراوانی از بسیج و سپاه را با تاکتیک های رزمی آشنا کرد و نمی توان نقش او را نادیده گرفت.
خوشرویی شهید
«هادی کاووسی» فرزند بزرگ شهید، حالا پس از چند دهه خاطره ای از او در ذهن ندارد و برگ برگ دفتر خاطرات او و خواهرش را دیگران نوشته اند. دوستان پدر، همرزمان و مردمی که خاطره رشادت های او را حتی در سه دهه بعد از جنگ از یاد نبرده اند. برای هادی کاووسی مرور این خاطرات مساوی است با حس افتخار، حسی ماندگار که هر وقت دلتنگ بابا می شود، یادش می آورد پدر برای رفتن و پرکشیدن دلیل داشت، که باید می رفت و چیزی جز شهادت در سرنوشتش نبود. هادی کاووسی پدر را در گفته های همرزمانش شناخت که از اولین نفرها بود که در سپاه پاسداران به عنوان فرمانده آموزش نظامی در جبهه، پشت جبهه و نقاط مرزی و برای دفاع از اسلام و عقیده اش فعالیت می کرد. ولایت مدار و وفادار به رهبر، مقید به اعتقادات مذهبی و نماز و روزه بود.تمام داشته او از پدر، دو عکس است که یکی خانوادگی و دیگری دونفره است. می گوید: پنج، شش ساله بودم که متوجه شدم پدر نیست، نبود پدر درد مشترک همه فرزندان شهید است ، در واقع نبود پدر نمی تواند بدون مشکل باشد اما برای آن ها دردی بی دواست که وادار به سکوت شان می کند تا زمان مشکل فقط سنگ قبر پدر، شنوای درد دل هایشان باشد، مزار شهدا میزبان هر هفته و زمان دلتنگی ها و خلوت پدر و پسری آن هاست.
مسائل خانه به خانه مربوط است
بخش دیگری از زندگی این فرمانده شهید در گفته های همسر او «طوبی خانی نژاد» نقل می شود. گلایه مند از نبود کتاب و اثری به یاد این فرمانده دفاع مقدس است و تصریح می کند: همرزم و همراه شهید کاوه بود. آرزو دارم یک بار دیگر تصویر او را ببینم اما در فیلم های شهیدان استان دیده نمی شود. اسم او را هم کمتر می آورند شاید چون دوست داشت گمنام باشد.
روزهای این همسر شهید سرشار از خاطرات شش سال زندگی مشترک است که اگر درست محاسبه شود سال هایش کمتر هم می شود چرا که اگر زمان حضور در جبهه از آن زمان کم شود در هنگام حضور در بیرجند هم مرتب در آماده باش و ماموریت در روستاها یا نقاط مرزی بود. خانی نژاد می گوید: در جبهه مسئول آموزش های رزمی و قائم مقام لشکر ویژه بود اما هیچ گاه از سمت و کارش چیزی نمی گفت. زمانی در نیشابور و پشت جبهه بودیم، دوستان و همرزمانش او را آقای رئیس خطاب می کردند در پادگان سمت داشت اما در خانواده مطرح نمی کرد. عکس هایش را که می آورد ، می دیدم که فرمانده لشکر است ولی وقتی جویا می شدم، می گفت ؛مسائل خانه به خانه مربوط است و مسائل جبهه مربوط به خودش. اخلاق خوبش را هم خوب به یاد دارد که به شدت به خانواده و احترام آن ها اهمیت می داد هر وقت که پشت جبهه می آمد از پدر و مادرش خبر می گرفت و درکشاورزی کمک شان می کرد، هر طور بود به خواهرش سر می زد و احوال می پرسید، برای مشکلات فامیلی مشاور بود و دعوا و دلخوری ها را سر و سامان می داد. علاقه اش به اهل بیت (ع) و اسلام زیاد بود در حسینیه های نزدیک و حتی کم جمعیت با چراغ فانوس قدیمی دعای کمیل حتی برای 10 نفر برپا می کرد. در خانه و خانواده بسیار مهربان و کمک کار بود و در پذیرایی از مهمان، ظرف شستن و حتی جارو کردن و وقت گذاشتن برای بازی با بچه ها. نماز اول وقت، روزه و تلاوت قرآن برایش مهم بود و مهم تر این که صبور و خوشرو بود و سفارش می کرد اگر به شهادت رسیدم صبر پیشه کنید.
پیش قدم در عملیات ها و بحران ها
سرهنگ «خسروی» از همرزمان و بستگان شهید کاووسی که از همان ابتدای انقلاب اسلامی و شروع جنگ با او همراه بوده است شخصیت وی را متفاوت با دیگران می داند و توضیح می دهد: از نظر اخلاقی، ایثار، برخورد، گذشت و خوشرویی با همه، سرآمد بود. پس از انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه، در صف اول داوطلبان عملیات ها و بحران ها بود و اعلام آمادگی می کرد برای مثال در واقعه طبس جزو اولین افرادی بود که از بیرجند عازم این منطقه شد. در مقابله با اشرار، کومله ها و دموکرات ها قبل از جنگ نیز پیشتاز بود.
به یاد دارد که پس از حمله عراق به کشور باز هم کاووسی داوطلب حضور در جبهه و عملیات های گشتی و استشهادی بود البته در آموزش نظامی نیروهای بسیجی و سپاهی هم نقش مهمی داشت اما در کنار آموزش های نظامی، از مسائل عقیدتی و مذهبی هم غفلت نمی کرد.
به جز اخلاق نیکو، علاقه مند به شهادت بود و همیشه می خواست که شهید شود. چند ماه مانده به زمان شهادتش به من گفت که حرم امام حسین(ع) را خواب دیده است و چهار ماه دیگر شهید می شود و همان طور که گفته بود چند ماه بعد در بهمن شهید شد.
در عملیات کربلای 5 شهید کاووسی جانشین آموزش نظامی و معاون سردار رضوی بود و او را همراهی می کرد و با اتمام عملیات، به موقعیت شهید بروجردی اهواز برگشت و تعدادی از رزمندگان به مرخصی رفتند اما او در قرارگاه ماند. قرار بود سه روز برای مقابله با پاتک های دشمن بماند تا گردان بسیجی جدید به منطقه برسد.
زمانی که نیروهای تازه نفس رسیدند شهید کاووسی گفت تا عملیات را انجام ندهم گردان را تحویل نمی دهم و جلو رفت تا نیروهای جدید را توجیه کند که کجا مستقر شوند که با ترکش خمپاره شهید شد و عملیات زندگی او به پایان رسید.