خراسان جنوبی | شماره :20615

تعداد بازدید : 15

فرهنگستان

تخصیص کامل برای بافت تاریخی خوسف

اعتبار مرمت و بازسازی بافت تاریخی خوسف کامل شد. امسال برای این کار 230 میلیون تومان از منابع ملی مصوب شده است و آن طور که مدیر پایگاه ملی بافت تاریخی خوسف گفت: همه مبلغ یاد شده برای مرمت و بازسازی این بافت در سال 99 تخصیص یافت. این بافت سال قبل هم 200 میلیون تومان اعتبار مصوب داشت که با توجه به تخصیص از منابع ملی، همه آن محقق شد. بنا بر آمار «پریسا جمشیدی» بافت تاریخی مصوب خوسف 22 هکتار وسعت و 27 بنای ثبت شده دارد و برخی از آن ها با مشارکت مالکان مرمت و بازسازی شده است.

102 شغل در گردشگری و صنایع دستی سرایان

فعالیت در بخش گردشگری و صنایع دستی سرایان امسال 102 شغل ایجاد کرد که از این آمار 92 نفر در حوزه صنایع دستی و بقیه در گردشگری فعال است. آن طور که رئیس میراث فرهنگی، گردشگری وصنایع دستی سرایان گفت: 56 نفر در زمینه تراش سنگ های قیمتی و نیمه قیمتی و 36 نفر در چادر شب بافی مشغول به کار شده اند. «عرب» اشتغال بخش گردشگری را در اقامتگاه های بوم گردی و آژانس های مسافرتی بیان کرد.

میراث فرهنگی پیشرو در نهبندان

میراث فرهنگی در اولویت سه حوزه میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی نهبندان است که این اولویت بندی را میزان اعتبارات مصوب برای بخش میراث فرهنگی تعیین کرده است. رئیس اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نهبندان گفت: از 900 میلیون تومان اعتبار امسال 850 میلیون تومان برای حوزه میراث فرهنگی تصویب شده است و بخش صنایع دستی 50 میلیون تومان بودجه دارد و از اعتبارات استانی رقمی برای گردشگری مصوب نشده است.«شبانی» با اشاره به این که 200 میلیون تومان از منابع ملی به حوزه گردشگری اختصاص یافت که برای کمپ گردشگری نهبندان هزینه شد، افزود: اعتبار مصوب سه حوزه 900 میلیون تومان از منابع استانی و 300 میلیون تومان از محل سفر استاندار سابق بود که به ترتیب 200 میلیون تومان از اعتبار استان و همه رقم مصوب سفر استاندار محقق شده است.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

نخبگان علم و ادب

تعداد بازدید : 11

شیخ محمد حسین راشد محصل

شیخ محمد حسین راشد محصل از علما و مجتهدان بزرگ بیرجند است که سال 1279هجری شمسی در روستای افضل آباد خوسف در خانواده ای روحانی دیده به جهان گشود. او تا 13 سالگی مبادی علم صرف و نحو عربی را نزد پدر و جدش فراگرفت و بعد تحصیلات خود را تا سطوح عالی نزد تعدادی از علمای مشهد گذراند. به اصرار مادر به زادگاهش بازگشت و به ارشاد و تربیت فرزندان آن دیار همت گماشت. وی سال 28 به بیرجند آمد و تا سال 44 بخش اعظم دروس حوزه علمیه بیرجند را تدریس می کرد و 10 سال هم در مشهد تدریس، تفسیر قرآن و... را بر عهده داشت. وی به اجرای اصلاحات ارضی در ایران اشکال وارد کرد. سرانجام در سال 53 در گذشت و در جوار حرم امام رضا (ع) به خاک سپرده شد.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

امثال و حکم

تعداد بازدید : 9

پَی کَله ای وَ حَلوَوی بِی نَمک مُونه

مثل « پَی کَله ای وَ حَلوَوی بِی نَمک مُونه » در کتاب دستان ها و داستان ها به عنوان یک عبارت قدیمی قید شده است. مولف کتاب درباره آن توضیح می دهد: پشت کله اش به حلوای بی نمک می ماند یعنی به ظاهر خود را بی خبر نشان می دهد اما در حقیقت به دنبال کشف مطلبی است.

دکتر «زنگویی» می‌گوید: این مثل درباره فردی به کار می رود که از موضوعی بی اطلاع باشد ولی با همان حال خجالت بکشد از دیگری بپرسد.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 0

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

بازی های محلی

تعداد بازدید : 12

سنچیل بازی

این بازی از بازی های محلی قدیم روستای ماخونیک است. برای انجام آن چهار تاپنج سنگ را روی هم قرار می دهند که به عنوان هدف محسوب می شود. بعد از قرعه کشی هریک از نفرات از فاصله 10 تا 20 متری یک گلوله سنگی را به طرف هدف پرتاب می کند و هر کس گلوله اش به هدف خورد، برنده است.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

نشرنو

تعداد بازدید : 8

بینش مذهبی و پدیده های جغرافیایی

بر اساس هر بینش مذهبی در مناطق مختلف، پدیده های جغرافیایی متناسب با همان بینش تولید،گسترش و دوام می یابد. در استان خراسان جنوبی از دوره صفویه به بعد و به ویژه در دوره قاجار با رونق مراسم شبیه خوانی، تکایا و حسینیه های متعددی با معماری و کارکردهای منحصر به فرد شکل گرفته که تا زمان ما تعدادی از آن ها باقی مانده است.دکتر«مفید شاطری» عضو هیئت علمی دانشگاه بیرجند و «طاهره مال اندوز»در کتاب بینش مذهبی وپدیده های جغرافیایی، حسینیه ها و تکایای تاریخی خراسان جنوبی تلاش کرده اند تا با تاکید بر اسناد وقفی و با بهره گیری از روش مطالعه اسنادی و میدانی به معرفی تکایا و حسینیه های با ارزش تاریخی بپردازند. تبیین تاثیرگذاری بینش مذهبی با اثرگذاری ویژه نهاد وقف، از جمله دستاوردهای این اثر پژوهشی است. در فصل اول این کتاب با ارائه تعریفی از حسینیه ها، انواع وکارکردها و وجه تسمیه آن ها بیان شده است و در فصل دوم این اثر،حسینیه ها و تکایای استان معرفی شده اند. در صفحات پایانی کتاب هم وقف نامه های مربوط به حسینیه های استان منتشر شده است. کتاب بینش مذهبی و پدیده های جغرافیایی توسط انتشارات چهار درخت در500نسخه چاپ شده است.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

پای صحبت هنرمند کوتاه قد استان

تعداد بازدید : 24

عشق بازیگری

حسین قربانی – معلم های کلاس سوم دبستان محل تحصیلش در سربیشه مشوق اصلی او برای حضور در گروه تئاتر مدرسه بودند و این موضوع زمینه ای شد تا کوتاهی قد مانعی برای تلاش و رسیدن به آرزوی دیرینه اش که بازیگری بود، نشود و حال از سال90 به عنوان بازیگر کوتاه قد خراسان جنوبی در نقش های مختلفی مانند ملاک، باغبان و... در فیلم سینمایی، شب های زعفرونی و ناردونه ایفای نقش کرده است. بازیگران کوتاه قد از جمله شخصیت هایی هستند که با ایفای نقش در فیلم ها ، سریال ها و برنامه های زنده و تولیدی سینما و شبکه های مختلف سیما و حتی بازی در تئاتر در جذب مخاطب و تماشاگر نقش بسزایی دارند به طوری که بعضی از آن ها تنها برای مشاهده بازیگران کوتاه قد به تماشای فیلم، سریال یا برنامه زنده می پردازند.

آرزوی بازیگری

«غلامرضا محمودی» از هنرمندان کوتاه قد خراسان جنوبی است که اول فروردین 60 در سربیشه چشم به جهان گشود و از آن جایی که یکی از آرزوهایش از دوران کودکی بازیگری و ایفای نقش در تئاتر و فیلم بودبا تشویق معلمانش آقای دوستی و خانم طالبی از سال سوم دبستان وارد گروه تئاتر مدرسه شد تا زمینه رسیدن به آرزویش فراهم شود.

او به این کار در دوران تحصیل در راهنمایی و دبیرستان نیز ادامه داد و بعد از اتمام تحصیل با گروه های آزاد تئاتر سربیشه همکاری داشت. سال 84 برای بازی در تئاتر به بیرجند دعوت اما به او گفته شد که باید در دوره آموزشی شرکت کند.او می گوید: آشنایی با «مرتضی معتمدی» یکی از عوامل تولید فیلم در استان سبب شد تا در تولید چند ویدئو برای شبکه نسیم ایفای نقش کند.

بازی در فیلم سینمایی کمدی پلیسی «عتیقه» به کارگردانی عبدا... اسماعیلی در سال 90 از دیگر کارهای این هنرمند سربیشه ای است که در آن نقش ملاک را برعهده داشت.

ایفای نقش در برنامه های نمایشی

او ادامه می دهد: آشنا شدن با «امید واحدی فر» یکی از کارگردان های استان هم سبب آغاز فعالیت برای بازی در برنامه های مختلف صدا و سیمای خراسان جنوبی مانند شب های زعفرونی شد و کارم را در این خصوص از سال 88 به مدت شش ماه در بخش های نمایشی این برنامه تلویزیونی با نقش ملاک آغاز کردم و بازیگری در بخش های نمایشی این برنامه زنده تلویزیونی هنوز هم با ایفای نقش به عنوان سرایدار ادامه دارد.

ایفای نقش باغبان در برنامه ترکیبی نمایشی کودک سیمای خاوران که با هدف ایجاد نشاط و خلاقیت در کودکان تولید می شود از دیگر کارهای هنری اوست.

عشق و علاقه

این هنرمند 30ساله خراسان جنوبی که سال 90 ازدواج کرده و دارای دو پسر دو قلو و یک دختر و

شغل اصلی اش فروش لوازم برقی در بیرجند است، می گوید: به بازیگری به عنوان منبعی برای درآمد نگاه نمی کنم و در کنار شغل اصلی خود با وجود همه مشکلات و تنها به دلیل عشق و علاقه خاصی که دارم به فعالیتم در این حوزه ادامه می دهم و از انجام این کار بسیار خوشحالم.

او به برخورد بسیار خوب مردم کوچه و بازار با او به عنوان بازیگر کوتاه قد خراسان جنوبی اشاره می کند واز ایفای نقش در بخش های نمایشی برنامه های زنده به دلیل هیجان و استرس خاصی که دارد، سخن می گوید و یاد آور می شود با دیگر افراد قد کوتاه خراسان جنوبی ارتباطی ندارم و برای برقراری ارتباط با بازیگران قدکوتاه کشور و مشارکت در برنامه های آن ها اقدام نکرده ام.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

کلک خیال

تعداد بازدید : 6

فکر بی پایان

حسرت باران نداری صحبت باران مکن

آسمان گریه شو، چشم کسی گریان مکن

جای مردان، عرصه جولان بود در کارزار

گر نداری جوهر مردانگی، جولان مکن

پیش هر نامردی و مردی سر مکن بیهوده خم

تا خدا با توست، خوف از خسرو خاقان مکن

همت و آزادگی و عزت و فرزانگی

این گهرها را نثار مردم نادان مکن

در زمستان چشم بر گیر از بساط خشک باغ

همچو نرگس چشم مست خویش را حیران مکن

در بساط رنگ ها در زیر آلاچیق گل

دم غنیمت می شمار و فکر تابستان مکن

لاله در گوش شقایق سر فرو برده است مست

در بهارستان به جز بحث گل خندان مکن

تا نسیم خنده غنچه وزد از هر طرف

چون سپیده گوشواره نقره ات پنهان مکن

جام عمرم گشته لبریز از شراب تلخ مرگ

فرصت ناقوس طی شد فکر بی پایان مکن

استاد غلامحسین یوسفی «ناقوس»

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

روزنه

تعداد بازدید : 8

عشایر خوسف در مرحله نهایی جشنواره عشایر دوستدار کتاب

حسین قربانی - عشایر خور خوسف به مرحله نهایی هفتمین جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب ایران راه یافت.معاون فرهنگی و رسانه ای اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی با اعلام این که حدود 200 روستا و منطقه عشایری از خراسان جنوبی در هفتمین جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب ایران شرکت کردند، به خبرنگار ما گفت: در مرحله اول داوری آثار جشنواره، 113 روستا و منطقه عشایری و در مرحله دوم این جشنواره ۲۰ استان انتخاب و به دبیرخانه جشنواره برای داوری نهایی معرفی شدند که منطقه عشایری خور شهرستان خوسف یکی از راه یافتگان به مرحله نهایی این جشنواره است.«رمضانی» با بیان این که با وجود شیوع بیماری کرونا و محدودیت های ایجاد شده، سطح آثار ارسالی به دبیرخانه از رشد کیفی و کمی چشمگیری برخوردار است، افزود: 10 روستا به عنوان روستاهای برگزیده دوستدار کتاب و ۱۵ روستا نیز به عنوان روستاهای شایسته تقدیر و یک روستا به عنوان برگزیده انتخاب خواهد شد و به هر یک از روستاها و آبادی‌های عشایری برگزیده جوایزی تا سقف 500 میلیون ریال اهدا می شود.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

آن سوی شهر، چند پرده از یک زندگی

تعداد بازدید : 22

حرف های ناگفته یک خانه

قاسمی

صدای دخترک از پشت تلفن می لرزد، «در عقد هستم و پدرم معتاد است و توان کار ندارد. در یک مغازه، فروشنده ام اما درآمدم زیاد نیست، البته خواهر کوچک ترم نیز عقد شده است و هر دو برای تامین جهیزیه درمانده ایم».

خانه اش جایی در محله ای قدیمی از شهر است، یک گاراژ. راه خانه اش را در پیش می گیرم، دیدن شیشه شکسته در، در ساعت های اول صبح و گاراژی که به قول معروف در سایه و نَسر واقع شده است، تن آدم را می لرزاند.

مردی کهنه پوش که روی چرخ دستی کمی میوه دارد صدایش را بلند می کند: خیار، سیب، میوه. کسی نخواست؟ مقابل گاراژ هم صدایش را بالا می برد، همسایه کناری با او مشغول صحبت می شود. این دست و آن دست کردن بی فایده است بنابراین با دست در گاراژ را می کوبم و صدای مردی می آید که می پرسد کیست؟ و با شنیدن صدای ناشناس زنانه، دوباره می پرسد. مرد میوه فروش هم این بار جوابش را می دهد میوه می خواهی و از آن طرف در گاراژ، پاسخ می دهد: بله ،بله می آیم، اما در باز نمی شود. دوباره بر در می زنیم و باز می پرسد: کیست؟ لحظه هایی طولانی می گذرد. در با تعلل باز می شود و بلافاصله چند مرد شاید شش نفر، در تیپ و سن های مختلف یکی یکی از گاراژ خارج می شوند. دوباره نشانی را نگاه می کنم، همان جاست که دختر جوان گفته است، اما خودش نیست.

پشت چادر کهنه

بوی عجیبی از پشت چادر کهنه ای که به جای پرده نصب کرده اند ،بیرون می زند. می توان تعلل در باز کردن در را به راحتی حدس زد. یک کرسی که بر عکس گذاشته شده کمی جلوتر از در است. سراغ دخترها را که می گیرم مردی نه چندان مسن، درشت هیکل و با موهای ژولیده و صورت آشفته می گوید، سر کار هستند. یک فرش 12متری که جای خالی روی آن نمی توان دید، پهن شده است. پسر نوجوانی زیر پتو نزدیک کرسی در خواب است و با فاصله کمی از او زنی رنگ پریده و گیجِ خواب، به زحمت چشمانش را باز می کند. آن طرف تر زنی جوان تر، پتو را روی پاهایش می کشد، او سرحال تر به نظر می رسد. مرد لاغر و تکیده نارنجی پوشی هم کنار ایستاده است و نگاهمان می کند. تصورش سخت است که آن همه آدم در این فضا چطور جا شده بودند. ذهنم درگیر دخترهای جوان و منتظر جهیزیه است که سرکار هستند. به موازات فرش 12 متری، دو روفرشی روی وسایلی را پوشانده و فضای قابل استفاده فقط همان فرش است. کمد شکسته و چند تکه ظرف و وسایل کهنه آشپزخانه هم خودنمایی می کند، اثری از آب و ظرف شویی و... نیست. سوال ها به ذهنم هجوم می آورد. کجا ظرف می شویند؟ و کجا دست و صورت شان را؟ حمام، سرویس بهداشتی کجاست؟ این آشفته بازار چند نفر ظرفیت دارد؟؟؟

مرد درشت هیکل سرش را پایین می اندازد و خودش را با پسر بچه مشغول می کند. مرد نارنجی پوش می گوید: همسایه هستم و می خواهیم همه با هم ظهر برای نذری دادن به روستا برویم.

وقتی از مردانی می پرسیم که ابتدای ورودمان خارج شدند، می گوید یکی همسایه بود دیگری پسر خاله اش، یک دوست و علت حضورشان ساعت 9 صبح در این گاراژ، جمع شدن برای هماهنگی و رفتن به روستاست. مرد نارنجی پوش حرف هایش را تکرار می کند. وقتی مطمئن می شود که از طرف مرکز نیکوکاری مراجعه کرده ام درباره«کاظم» مرد صاحبخانه و پدر دو دختر می گوید که بیمار و داخل پایش پلاتین است، وضعیت مالی شان خوب نیست و احتیاج به کمک دارند و ... .پدر دخترها همان طور که با پسربچه مشغول بازی است از مشکلات و بیماری اش می گوید اما سرش را بالا نمی گیرد، از دختر و پسرها و... می گوید. دختر نوجوانی در آستانه در می ایستد و چند لحظه بعد دختر بچه کوچک تری، با فکر این که به دلیل باز بودن در وارد شده اند می خواهم که آن جا را ترک کنند اما می گویند این جا خانه شان است و کاظم پدرشان، ذهنم خیلی سریع حساب می کند دو دختر عقد، دو پسر خوابیده و دو دختر بچه، یعنی شش فرزند این خانواده هشت نفره، در گاراژی که 15 متر هم نیست با آن همه آشفتگی و مهمانان مختلف، مرد نارنجی پوش به کمک کاظم می آید و ادامه روضه مشکلات او را برای همدردی می خواند شاید هم به منظور پنهان کردن موضوعی. کاظم می گوید: خانه پدرش یک منزل آن طرف تر است و دخترها بیشتر وقت شان را آن جا هستند چون گاراژ جایی ندارد. حرف ها ادامه دارد اما نمی شنوم ،ذهنم درگیر چهار دختر است.

خانه امن پدربزرگ

بیرون گاراژ، دختر نوجوان حرف هایی دارد. سرش را پایین می اندازد، گاهی نگاهمان می کند: مامان و بابا هر دو معتادند. بقیه سوال هایمان را هم جواب می دهد: آن مردها فامیل و همسایه نیستند برای کشیدن مواد می آیند. زن جوان هم قوم و خویش نیست، می گوید ؛پدرش سرهنگ است اما او هم برای مواد می آید. ما بیشتر خانه بابا بزرگ هستیم.

دختر بچه خیلی حرف دارد. از این که 13 سال دارد اما از درس و مدرسه عقب و تا سوم دبستان درس خوانده است حالا هم که مدرسه تعطیل است و گوشی ندارد که درسش را ادامه بدهد.

همان طور که حرف می زند پدر بزرگ می آید. سراغش می رویم دل خوشی از پسرش ندارد. می داند که مهماناش هم برای چه به گاراژ رفت و آمد می کنند. پیرمرد تنهایی که همسرش را از دست داده است و حالا به جای آن که همدم و مراقبی داشته باشد نه تنها باید نگران سلامت، امنیت و آسایش نوه ها، شیطنت ها و خراب کاری هایشان باشد بلکه با همان مستمری اندک بازنشستگی مخارج آن ها و آب و برق گاراژ و ... را هم بدهد.نگرانی های پدربزرگ فقط این ها نیست. دختر نوجوان را نشان می دهد و با تاسف می گوید: او و برادر 16 ساله اش کنار مادر معتاد شدند و با کمک بهزیستی و خواهرهای بزرگ، ترک کردند اما این زندگی نیست که دارند. در این سن و سال هنوز باید نگران آن ها باشم. در حین صحبت هایش مرد جوان و لاغر اندامی که 20 دقیقه قبل گاراژ را ترک کرده بود دوباره به آن جا بر می گردد و دقایقی بعد با زن جوان خارج می شود. لباس و سر و وضعش به این اطراف و ساکنان نمی خورد. آن ها به سرعت از آن جا دور می شوند. چند لحظه بعد یکی دیگر از همان مردها از جلوی گاراژ و خانه پیرمرد می گذرد و ... .پدربزرگ نگران تربیت نوه هایش است، نگران سرنوشت در هم پیچیده پسر ، ش و فرزندانی که به جز نیازهای اولیه و خورد و خوراک و پوشاک از مواهب زندگی محروم اند.

دختر نوجوان همچنان ایستاده و به همه حرف ها گوش می دهد، چشم هایش حس عجیبی دارد شاید حرف های ناگفته زیادی، صحبت پدربزرگ که تمام می شود داخل ساختمان می روند، دختر بچه از پشت شیشه شکسته نگاه می کند. نمی دانم، شاید به سرنوشت نا معلوم خود و خواهر و برادرهایش فکر می کند... .

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.