قاسمی
زمان در مغازه «محمد ابراهیم» ایستاده ، مانند ساعت های جیبی داخل ویترین و آن که پشت سرش ایستاده است. درست در زمانی که سماورهای روسی و ایرانی دستساز، چراغهای گردسوز و قندانهای برنجی، آفتابه و لگن های مسی، کماجدان و سینی های قلم کار و... کار دست در مهمانی خانها و خانه اعیان و اشراف استفاده میشد، زمان در مغازه او متوقف است. مغازه اش در خیابان حکیم نزاری اشیایی با قدمت صدها سال را در خود جا داده است و موزه ای از اشیا را پیش چشم هر خریداری، رونمایی می کند. تابلویی بالای طاق مغازه اش تصویری از او و عزت ا... انتظامی را نشان می دهد که یادگار بازی او در فیلم سینمایی آتش سبز در دهه 80 است.
«محمد ابراهیم خسروی» 72 سال دارد که حدود 55 سالش را در کار خرید و فروش عتیقه گذرانده و مو سفید کرده و با این سابقه از قدیمی ترین ها در کار عتیقه در منطقه شده است. کاری که از حدود 20 سالگی و بعد از سربازی خیلی اتفاقی شروع کرد. خوب یادش است در روستایش رقی آباد بود که مردی جهود با پشته ای پارچه به آن جا آمد و گفت پارچه ها را با وسایل قدیمی مبادله می کند.
خسروی می گوید: آن موقع موتور ایژ داشتم و او را به روستاها می بردم. یک جا شمشیر و مهره نشانی خرید، قرار بود با هم کار کنیم، وقتی به روستا برگشتیم پولی سر جیبم گذاشت و گفت می خواهد برود و وسیله ها را به پسرش بدهد تا به آمریکا ببرد، متوجه شدم چیزهایی که خریده است،ارزش دارد اما مخالفت کردم و گفتم دانگم را می دهم و 300 تومان پرداختم و آن ها را خریدم، یک ساعت بعد با گریه و پشیمانی برگشت اما شمشیر و نشان را پس ندادم. کم کم به این کار علاقه مند شدم.
بیشتر کارش فرش بوده است تا آن جا که حالا مجموعه ای از فرش های قدیمی منطقه را هم در خانه دارد از بلوچ، عرب، مود و... همه نوع آن را جمع کرده است تا جایی که به نظرش می تواند موزه ای از فرش های قدیمی و منحصر به فرد بر پا کند اما دلگیری هایی دارد. سال ها قبل از میراث فرهنگی زمینی برای ساخت موزه خواستم که پیشنهاد واگذاری خانه تاریخی دادند تا مشارکتی کار کنند و گفتم فرش ها را نمی فروشم هر چند نگهداری فرش ها سخت است. این دست بافته ها بیش از صد سال قدمت دارد و موزه هم باید فضای کافی داشته باشد. از سویی قالی، قالیچه، جلی شتر، خورجین، بالشت و... جایی مناسب و امن می خواهد.
شغل دیگری هم دارید؟
خیر، زندگی ام را در همه این سال ها با عتیقه فروشی چرخانده ام، البته کشاورزی هم می کنم. جوان که بودم گاهی تئاتر و رقص محلی به برادران سلم آبادی هم یاد دادم، همسرم قالی می بافت، خودم طراحی می کردم و کار بی نظیر می شد تا آن جا که سفارش خرید از خارج داشت و حتی باور نمی کردند که این کارمن و همسرم است.
به جز خودش، گوشه گوشه مغازه حرف دارد. هر قفسه و هر وسیله ای از آفتابه و لگن های مسی، تاس حمام، گلدان های چینی، شمعدان ها، لاله ها، شمشیر، سکه نقره، بازوبندها، گوشواره و گردن آویزهای زنانه تا زنگوله های شتر هر کدام حکایت ها و قصه ها در دل نهفته دارد.
صندلی قدیمی را نشان می دهد که دورش با خاتم کار و زخمی شده است صندلی که حدود 700 سال قدمت دارد ، ناراحت است که خوب از آن استفاده و نگهداری نشده است و خرابش کرده اند اما چون جزوی از تاریخ بیرجند شده آن را خریده است.
اجناس شما متعلق به چه دوران و مکان هایی است؟
بیشتر مربوط به دوران قاجار است که نوع قلمزنی و هنر آن، زمان ساخت را مشخص می کند و از استان و شهرستان ها خریداری شده است البته چند قلم جنس هم موجود است که قدمت آن ها خیلی بیشتر و چند قرن است از جمله شمشیر و آینه، اغلب هم ارثیه است که برای تعیین قیمت به من مراجعه می کنند بعد از قیمت گذاری، اگر وارثان آن ها را نخواستند می خرم، برخی وسایل را که بیشتر از 200 سال عمر دارد ( مربوط به قبل از دوران صفوی است)، نمی توانیم بخریم.
آیا چیزی موجود است که نتوانسته باشید بخرید یا حسرت خرید آن برایتان مانده باشد؟
بله برخی وسایل که برای تعیین قیمت می رفتم، ارثی بود اما ورثه حاضر به فروختن آن نبودند. حاضر بودم برای یک تنگ 50 میلیون تومان بدهم چون با ارزش و کار هنری بود، ارزش و قیمت را، نگهداری آن در سال های زیاد تعیین می کند وگرنه شاید خود آن شیء ارزش زیاد نداشته باشد این که از 250 تا 300 سال قبل حفظ شده و به زمان حالا رسیده است،ارزش دارد یا فرشی که با نگهداری ،آفت زده نشده یا پا نخورده است، طرحی از گنجشک روی درختی در یک روستا که هنرمند با تصور خود آن قدر ظریف بافته انگار که تصویر است یا طرحی در یک منطقه عشایری از چوپانی که مشک می زند. این ها کار دل و هنر دست است اما حسرت خرید آن ها بر دلم مانده است.
صنایع دستی اطراف استان و فرهنگ پدری برایم ارزشمند است و باید در استان بماند نه این که راهی موزه های پاریس یا آلمان شود مردم باید در فروش این قبیل وسایل به دوره گردها و به ویژه بیگانه ها دقت کنند.
چیزی هست که دلتان نخواهد آن را بفروشید؟
بله یک تکه فرش کوچک که مال 150 سال قبل است و تاریخچه بافت روی آن بافته شده و حاضر به فروش آن نیستم، صندلی که دورش با خاتم کار شده یا آینه خاتم کاری که شکل در است و بیش از 200 سال قدمت دارد. دلم راضی به فروش این قبیل چیزها نمی شود چون هر کدام تاریخ دست نیافتنی دارد.
استقبال مردم از خرید عتیقه چطور است؟
هرچند الان نسبت به گذشته ها استقبال مردم برای خرید عتیقه بیشتر شده اما به دلیل مسائل مالی رغبت آن ها در چند سال اخیر کمتر شده است. برخی برای مثال قصد خرید کماجدان برای جهیزیه می کنند اما قیمت را که می شنوند، منصرف می شوند. خیلی ها عتیقه جات دوست دارند اما قادر به خرید نیستند، توان مالی مردم پایین است وگرنه گرایش و علاقه مردم زیاد شده است.
علت گرایش مردم به خرید عتیقه چیست؟
بعضی می خرند تا وانمود کنند ارث شان است و خود را از خانواده های خاص نشان دهند. عده ای هم به دلیل عشق و علاقه به وسایل قدیمی حاضر به هزینه کردن می شوند. بعضی بارها و بارها می آیند و فقط نگاه می کنند و می گویند این وسایل حس و حال خوبی به آدم می دهد. به دلیل حس طراوت قدیمی که با هنر منتقل می شود. باید خدا بیامرز و احسنت به هنرمندانی گفت که سال ها و نسل ها قبل، چنین آثار هنری ارزنده ای را خلق کرده اند که با گذشت حتی قرن ها، باقی مانده است و از فرهنگ و تاریخ آن زمان می گوید. درحالی که اکنون برخی در هنر ، غش می کنند و با تقلب یا خرابکاری، هنر را زیر سوال می برند و بافت قالی و قالیچه با نخ های مصنوعی، رنگ های بی کیفیت و ... از این موارد است که باعث می شود حتی صنایع دستی صادر شده دوباره به کشور برگشت کند و نام ایران را زیر سوال ببرد در حالی که فرش هایی دارم که از نمونه های 300، 400 ساله تبریز و قم بهتر است.
هیچ به تغییر شغل فکر کرده اید؟
هرگز، درباره آن فکر نکردم حتی اگر اشیا فروش نرود و خرجم تامین نشود چرا که از این شاخه به آن شاخه پریدن ،خیری ندارد و از آن طرف در همین کار مهارت، تجربه و علاقه دارم. الان پنج سال است که فروش آن چنانی نیست به جز چند قطعه فرش و کمک خرجی کشاورزی، اما حاضر نیستم وسایلم را به هر قیمتی بفروشم چرا که برای مثال برخی مانند بازوبند نقره است که مشتری دارد اما ارزان می خرند.
حاضر به فروش هر چیزی نیستم، جنسی را می فروشم که به جای آن، همان تاریخ و قدمت را بتوانم پیدا و جایگزین کنم وقتی پیدا نشود چرا آن را بفروشم؟
زنگ شتر را می نوازد و می گوید: سال های خیلی دور، وقتی همه جا بیابان و شهرها کم بود و صدای زنگ اشتران در فضا می پیچید و به گوش مردم خوسف می رسید، می گفتند فلان قافله می آید که فلان بار را دارد. این ها نشانی از فرهنگ ماست آیا حیف نیست که از منطقه و کشور خارج و راهی موزه های بیگانه شود؟
خاطره خاصی هم از خرید و فروش ها دارید؟
بله زیاد، سال ها قبل که به روستایی رفته و شب مانده بودم عده ای آن طرف حیاط صاحبخانه مهمان و خوابیده بودند. آخر شب شنیدم که درباره من و خرید وسایل عتیقه صحبت می کنند و نقشه می کشند که وسایل را بگیرند، صبح برای نماز که بلند شدم با کلتی که همراه داشتم رو به آسمان شلیک کردم در حالی که فقط صدا داشت و تیر نمی زد وسایلم را جمع کردم و از آن جا رفتم.
آن ها به پاسگاه گزارش دادند که من اسلحه دارم، در راه دو مامور منتظرم بودند. وسایلم را بازرسی کردند و به پاسگاه بردند به رئیس پاسگاه گفتم عتیقه فروشم. این کلت مشقی و پوکه ها خالی است و من مسافر بیابان هستم و برای حفظ خودم آن را همراه دارم. وسایلم را گشت و وقتی از کارم مطمئن شد آزادم کرد اما هیچ وقت آن شب را فراموش نمی کنم.
نگاهی دوباره به آن چه در قفسه های مغازه حاج ابراهیم چیده شده، حسی نوستالژیک در وجود هر بیننده ای به وجود می آورد، تو را به سال ها دور می برد، به تاریخ و آن چه در آن گذشته است و ... .