فرخ نژاد- اینجا، این دو مونس یکدیگرند «سنگین دره» مونس تنها سکنه اش و تنها سکنه اش هم مونس و همدم «سنگین دره».
هر روز با دلتنگی پیرمرد «سنگین دره» هم دلتنگ تر می شود، آخرسنگین دره به تنها سکنه اش عادت کرده و تنها سکنه اش هم به سنگین دره زیرا سنگین دره می داند اگر زنده است به خاطر تنها سکنه اش است.
سنگین دره این روزها حتی از میوه های دل تنها سکنه خود هم نگران تر است زیرا اگر برای تنها سکنه اش خدای نکرده اتفاقی بیفتد همانند سال هایی که حتی پرنده هم در این نقطه پر نمی زند تک و تنها می شود.
فریادهای نهفته در سکوت حاکم بر«سنگین دره» را تنها خودش می فهمد و بس.
او هم مانند تنها سکنه اش فریادش را با سکوت بر سرش آوار می کند. او هم با هر بادی که در سنگین دره می پیچد تنهایی اش را به باد می سپارد تا به گوش افلاک و هر رهگذری که گذرش به این جا می افتد برساند که اگر سنگین دره زنده است به خاطر تنها سکنه اش است.
صحبت از روستای خانوادگی «دیمه کار» با نام سنگین دره، در منطقه حفاظت شده درمیان و نزدیکی قلب این منطقه یعنی پاسگاه محیط بانی علیان است.
این روستا در ته دره ای که تمام آن را کوه ها و ارتفاعات دربرگرفته اند و در بالادست پاسگاه محیط بانی علیان قرار گرفته است.
«سنگین دره» را پدر تنها سکنه این روستاکه خود مامور ژاندارمری قاین بود و در 10 تا 20 پاسگاه از قاین گرفته تا مرز یزدان خدمت کرده بود بنا نهاد.
به گفته «محمد دیمه کار» زمانی که پدرش از قاین به این روستا آمد و اینجا را خرید کلاته ای مخروبه بیشتر نبود که پدرش از 12 سهم آبی که این کلاته داشت 9 سهم آن را خریداری کرد و شد مالک این روستا.
بدون هیچ امکاناتی
فرزندان پایه گذار این روستا هم تا سال 43 که پدر زنده بود همه در کنار او بودند و درسنگین دره زندگی می کردند اما وقتی پدر از بین رفت و ارث او بین فرزندان تقسیم شد و از طرف دیگر هیچ امکاناتی هم نداشت نه راه آسفالت و نه برق همه راهی شهرها شدند و تنها «محمد دیمه کار» ماند و خانواده اش که شامل 4 فرزند و همسرش می شدند.
فرزندان «دیمه کار» هم چند سالی را همراه پدر به کار کشاورزی و دامداری دراین روستایی که هیچ گونه امکاناتی نداشت ادامه دادند اما وقتی دیدند زندگی دراین دل کوه آن هم بدون هیچ امکاناتی سخت و دشوار است راهی شهر شدند یکی به زاهدان رفت و دیگر هم به سربیشه.
دختران او هم که ازدواج کردند و در شهر اسدیه ساکن شدند. بعد از این که هرکدام از فرزندانش به دنبال زندگیشان رفتند «دیمه کار» با همسرش تنها شدند اما زمانی او تنها سکنه سنگین دره شد که در سال 92 به گفته خودش مادر بچه هایش را از دست داد.
هر مهمانی که در خانه اش را بکوبد چون تنهاست خوشحال می شود و با آغوش باز پذیرایش می شود.
خانه ای باصفا
هرچند خانه اش به همان سبک و سیاق قدیم خشت و گلی است اما در آن صفایی موج می زند که در مجلل ترین خانه ها نمی توانی آن را بیابی.
او مهمانشان را دعوت چای دودی یا همان آتشی می کند که در اجاق خانه یا به اصطلاح امروزی ها در شومینه اش بار گذاشته چایی که خوردن دارد.
کار هر روزش است، پای این اجاق که می نشیند تا آب در کتری سیاه به جوش می آید او هم خاطراتی را که با تنها همدش داشته صدها بار مرور می کند شایدم تنهایی اش را همراه هیزم ها به خورد آتش می دهد و می سوزاند.
گاهی هم در ایوانی که رو به باغ هاست و آفتاب می گیرد خاطراتش را با همدم و فرزندانش مرور می کند.
گاهی هم سر استخر ذخیره آب نشسته و همزمان با ذخیره آب پشت آن دلش را به این دریای کوچک می سپارد و همزمان با جاری شدن آن در پای درختان و زمین های کشاورزی تنهایی اش را با آن ها تقسیم می کند.
اینجا کوه ، درخت، دام ، مرغ ها و خروس ها و تنها سگ باوفایش همدمش هستند و همان طور که او به آن ها عادت کرده است آن ها هم به او عادت کردند زیرا تا او زنده است آن ها هم حیات دارند و زنده اند.
او می گوید: تنهایی خیلی سخت می گذرد اما چاره ای هم نیست هرچند فرزندانم از من خواسته اند تا با آن ها زندگی کنم اما به اینجا عادت کرده ام و در شهر خلقم تنگ می شود و دلم تنگ تر.
او از محبتی که فرزندانش به پدر دارند می گوید و این که هر چند روز یکی از دخترانش به روستا آمده و برای او نان می پزند و کارهایش را انجام می دهند و نمی گذارند پدر احساس تنهایی کند.
اینجا نه برق دارد و نه جاده دسترسی اما گاهی وقت ها که فرزندانش به سنگین دره می آیند موتور برقی که دارد را به باتری خودروی آن ها وصل کرده و شارژ می کند ولی مدتی است که همین موتور هم خراب شده و برای تعمیر آن را به بیرجند برده اند.
موتور برق خورشیدی
به گفته وی اگر یک موتور برق خورشیدی هم بگیرد می تواند چراغ خانه اش را روشن کند و یا حداقل یک یخچالی داشته باشد تا مواد غذایی اش فاسد نشود.
او آن قدر قانع است که تنها مشکلش را نداشتن برق عنوان می کند و می افزاید: بقیه امکانات خوب است.
قهر طبیعت که پدیده ای همه گیر شده و نقطه نقطه خراسان جنوبی درگیر آن است سنگین دره را هم بی نصیب نگذاشته و آن طور که تنها سکنه اش می گوید: همه درختان و محصولات سر درختی این روستا از بین رفته و تنها محصولی که مانده زرشک است.
مثل این که «دیمه کار» گله گوسفندی با تعداد زیاد هم داشته اما چون خشکسالی ها استمرار یافته مجبور شده همه آن ها را بفروشد و در حال حاضر فقط 5 تا 6 گوسفند بیشتر ندارد که از پس تامین آذوقه همین تعداد کم هم برنمی آید.
به گفته او خشکسالی که همیشه بوده اما در برخی سال ها همانند 18 سال گذشته عود می کند.
بعلاوه او که 73 سال از خدا عمر گرفته است می گوید: خشکسالی هایی بدتر را هم دیده و به خاطر دارد.
چون سنگین دره در منطقه حفاظت شده درمیان و سربیشه قرار گرفته است تنها سکنه روستا بیشتر وقت ها حیات وحش منطقه مانند قوچ و میش ها را می بیند و گاهی هم شده که صبح زود آمدند و سر قنات روستا آب خوردند و برگشتند. سنگین دره تنها یک رشته قنات دارد که به دلیل استمرار خشکسالی آب آن به شدت کاهش یافته است و چشمه ای هم در بالادست روستاست که چون در محدوده منطقه حفاظت شده قرار دارد محیط زیست حوض انباری برای تامین آب وحوش منطقه احداث کرده که به وسیله تانکر آبرسانی می شود.
خسارت وحوش
«دیمه کار» به این موضوع هم اشاره می کند که چون عرصه های طبیعی مناطق حفاظت شده به دلیل استمرار خشکسالی از بین رفته و طبیعت به لحاظ پوشش گیاهی فقیر شده است وحوش منطقه وقتی چیزی پیدا نمی کنند به باغ ها و زمین های کشاورزی سنگین دره حمله کرده و به آن خسارت وارد می کنند طوری که سالی یک تن زرشک او را از بین می برند و مجبور شده دور باغ هایش را حصارکشی کند.
هرچند سنگین دره در منطقه حفاظت شده قرار دارد و وحوش هم زیادند اما او هیچ گاه به شکار نرفته و دلش هم نمی آید که حیوانی را با تیر بزند.
بدرقه تنها سکنه سنگین دره از مهمانانش هم ریختن آب پشت سرشان است تا شاید مسافر، رهگذر و مهمانی که گذرش به این روستا می افتد زودتر برگردد و او برای چند دقیقه هم که شده تنهایی اش را با آن ها قسمت کند.