زهرا خسروی - هر روز صبح خورشید که بر می آید و خودنمایی می کند با شوق وصف نشدنی آماده می شوند تا دوباره نقشی بزنند از جنس عشق بر تار و پود فرشی که قرار است عازم کوی دوست شود.
با سلام و صلوات و دود اسپند شروع می کنند روزشان را و با قرائت زیارت عاشورا و دعای توسل متوسل می شوند به حضرت دوست و می روند تا با هر نقش آفرینی و گره بر فرش، تار و پود زندگیشان را گره بزنند بر پنجره های ضریح مولایشان امام حسین (ع)،عشق به دست های بریده ابوالفضل است که توان می دهد به دست های ناامیدی که حالا امید شفاعت را از مولایشان دارند.
شاید در ذهن شان نقش بسته حدیثی که رسول خدا(ص) می فرمایند: «یا علی! هرکس قبرهای شما را آباد کند و با آنها مانوس باشد مانند کسی است که به حضرت سلیمان(ع) در ساختن بیت المقدس کمک کرده است...»
هوا سرد است و باران نم نم در حال باریدن، چیزی به نماز مغرب و عشاء نمانده است، اما درکارگاه قالی بافی، گرمای عجیبی توجهت را جلب می کند، دستان گرم هنرمندانی که نقش می نگارند بر فرش زائر کوی مولا.
«تا به جا، سرجلو، سر اول، 5 تا سر اول و... » این آواها را بانویی می گوید که روی صندلی و این طرف قالی نشسته است و با نقشه ای بزرگ در دست، در حال تعلیم افرادی است که پشت دار، در حال بافتن هستند.
4سال قالی بافی
« زهرا خسروی» که بیش از 50 سال سن دارد و همه فرزندانش ازدواج کرده اند، 3 سال و نیم است که پای ثابت کارگاه قالی بافی عتبات عالیات است.
او می گوید: خودم پیگیر این کار بودم و بعد از تلاش فراوان، کارگاه راه اندازی شد و حالا این پنجمین قالی در حال بافت است که نقش آن ریزماهی ، سی و سه گل و اندازه آن نیز 6 متر است که می بافیم.
تحصیلاتی ندارم ، حقوق بگیر نیستم و درآمدی هم ندارم که در این راه صرف و برای امام حسین(ع) چیزی اهدا کنم همین کار را انجام می دهم تا ذخیره ای برای آخرتم باشد.
وی ادامه می دهد :از 6 سالگی استاد داشتم و زیر نظر او قالی بافی را فراگرفتم .حالا به یاد می آورد آن زمان ها را که شب و روز قالی می بافته است، روزها برای مردم و شب هم برای مسجد روستا. آن زمان از سر اجبار و به جبر روزگار روزها قالی می بافتم اما اکنون با عشق می آیم و از روی اشتیاق.
اگر همین قالی در خانه باشد شاید روزها سراغ آن نروم اما حالا طوری شده که برخی اوقات نماز را هم همین جا می خوانم و بعد از این که کارم تمام شد به خانه می روم.
کارگری با ا فتخار
هر روز 8ساعت را در این کارگاه می گذراند، درست مانند یک کارگر کار می کند اما مزدی نمی گیرد بلکه افتخار می کند به این که رعیتی در بارگاه مولایش شده، اینجا حقوقی به دست هیچ فردی داده نمی شود، مزد را بعدها خواهند گرفت، گاه بی دریغ تا بعد از نماز مغرب و عشا ء و بعضی اوقات هم که صبح تا عصر یکسره در خانه عشق می ماند، جایی که با دستانش گره می زند بر تار و پود ارادت.
از این کارگاه که به بارگاه ختم می شود کراماتی دیده که حاضر به ترک کار نیست، فقط بر زبان می آورد : هرچه دارم از این کار دارم، از سالی که تصمیم گرفتم وارد این کارگاه شوم با عشق آمده ام ودست پر بازگشته ام وبا خود عهد بسته ام تا وقتی بتوانم و زنده ام این کار را ادامه دهم.
از همراهی خانواده اش می گوید و این که بافتن در راه عشق به ائمه را خیلی دوست دارد .
دوری مسیر مانع نیست
حالا هر روز خیلی ها همراهش شده اند، بعضی روزها 10 تا15 نفرند که فقط در این کارگاه، دانه های عشق را به نخ می کشند .
مسیرهایشان هم متفاوت است هر کدام از جایی می آیند خیابان بهشتی، فلکه دوم و سوم سجادشهر و بعضی هم از معصومیه و حتی دورتر، حالا همه با هم دوست و رفیقند و اگر گاهی از هم بی خبر بمانند دلتنگ و نگران می شوند، رفاقتی که پای دار حاصل شده جمعشان را صمیمی کرده ا ست.
او روزانه حدود 30 رج می بافد تا در کنار دوستانش به طور معمول هر 2 تا 3 ماه یک قالی 6 متری در این کارگاه به اتمام برسد.
3 بار در عمرش زائر عتبات عالیات شده است اما باز هم شوق زیارت دارد و هر وقت عازم می شود سلامتی همه مریضان اولین خواسته اش است.
بانوی دیگری که پشت دار قالی مشغول بافتن است، از 2 سال پیش آمدن ،بافتن و رفتن کار او شده و می گوید:از زمانی که ساکن معصومیه بودم و مسیرم دور بود می آمدم ،چه برسد به حالا که به کارگاه نزدیکتر شده ام .شاید هم حکایت عشق است که مسیر آمدنش را هموارتر کرده تا حالا راحت تر و بیشتر فرصت خدمت پیدا کند.
مسجد و راه کارگاه
«سعیدی» از آشنایی اش با این کارگاه می گویدکه به وسیله دوستان مسجدی با این فضا آشنا شده و ماه رمضان بعد از دوره قرآن در مسجد امام جعفر صادق(ع) ، راهی کارگاه قالی بافی می شد و گرسنگی و تشنگی روزهای بلند روزه و حالا سرمای زمستان فاصله ای بین آنها و عشقشان نینداخته است.
به دوستان زیادی که در این جمع پیدا کرده و جو معنوی و صمیمی که دارد و قابل وصف نیست اشاره می کند.
بانوی هنرمند هر روزحدود 5 ساعت از وقتش را در این کارگاه می گذراند و خیلی وقت ها نماز مغرب و عشاء را هم همان جا می خواند و هر وقت به برنامه ای که در روز برای خودش معین کرده، رسیده و کارش تمام شده و به منزل می رود.
او عشقش را با تعهد آمیخته است تا آنجا که ادامه می دهد: ظهر که برای ناهار دادن به فرزندانش به خانه می رود برای برگشتن به کارگاه عجله دارد، شاید این عجله و شتاب علت دیگری است که نمی تواند بی تفاوت باشد به پاسخی که در درونش فریاد می کشد و سلام بر لب های تشنه می دهد.
بزرگ شدن فرزندان خیالش را راحت کرده و فرصتی برای نوکری درگاه امام حسین(ع) به او و خانواده اش داده است.
او هم 3 بار بارگاه منور امام علی(ع) و امام حسین(ع) را زیارت کرده اما هنوز هم دلش برای حرم ها پر می زند، آخرین بار هم به حرمت قالی بافی عازم سفر کربلا شده و شهد زیارت را چشیده است.
«سعیدی» می گوید: شوق زیارت امام حسین(ع) مرا به این کارگاه می کشاند و وقتی اینجا هستم فکر می کنم که به زیارت امام حسین(ع) رفته ام، حتی گاهی اوقات به جای شرکت در روضه های متعدد به چند جلسه بسنده می کنم و برای بافت قالی به کارگاه می آیم.
با لبخند به همکاری اعضای خانواده و رضایت آن ها اشاره می کند و این که چقدر با او همکاری دارند و هیچ چیز نمی تواند خللی در انگیزه اش برای آمدن به کارگاه وارد کند تا آنجا که حتی گاهی اوقات پسرش غذا درست و ناهار مادر را آماده می کند.
انگیزه اش را از این کار، خدمتی هر چند کوچک به دستگاه سیدالشهدا می داندو ادامه می دهد: درآمد آنچنانی نداریم که بتوانیم در این راه کمک کنیم و کار دیگری از دستمان بر نمی آید، تنها قدمی که می توانیم در این راه برداریم همین است.
از تاثیر این کار بر زندگی شخصی اش می گوید و آرزوهای برآورده شده.
یک توصیه هم دارد:اگر فردی علاقه مند به همکاری در این زمینه است اما قالی بافی یاد ندارد می تواند با حضور مستمر در کارگاه این کار را فرا بگیرد و دست خالی از اینجا نمی رود. قالی شان را برای شبستان حضرت فاطمه زهرا (س) می بافند و امیدوارند حضرت زهرا(س) دستشان را بگیرد.