سطرهایی از کتاب ناخوانده کتابفروشان
رنجبر _ هر روز صبح خورشید که طلوع می کند دور هم جمع می شوند بین انبوهی کتاب، کیف هایشان را پر می کنند و به راه می افتند به امید آن که بتوانند مردم شهر را با این یار مهربان آشتی دهند.
کیف هایشان سنگین و راه سخت است اما زمانی لبخند روی لب هایشان نقش می بندد که کیف سبک شود و کتاب در قفسه کتابخانه یا در دست کتابخوانی جا خوش کند. رنج راه را بر خود هموار می کنند و بسیار می شنوند که چه کسی کتاب می خواند؟ و … ولی باز هم به دل نمی گیرند و به راه و تلاش ادامه می دهند ، گاهی اوقات هم به در بسته اداره ها می خورند و برای معرفی این یار مهربان باید از هفت خان رستم بگذرند.
زبان کتاب
کتاب ها را جستجو و بعد از دسته بندی و یادداشت برداری کیفش را پر از کتاب می کند، به سختی کیف را جابه جا می کند و می گوید: تا کتابخوان نباشی نمی توانی با مشتری به زبان کتاب صحبت کنی و بگویی هر کتاب چه محتوایی دارد و خواندنش چقدر برایش مفید است. مشتری هایی دارد که پای ثابت کتابخوانی هستند و هر ماه مبلغی برای خرید کتاب کنار می گذارند و آن طور که می گوید: حتی کتابخانه هر یک از اهالی خانه جدا است.
این ها را که می بیند برای رشد فرهنگ کتابخوانی امیدوار تر و به منظور ادامه راه ثابت قدم تر می شود.
جدیدترین کتاب های چاپ امسال و پرفروش ترین کتاب ها را میهمان خانه مردم شهر بیرجند و حتی شهرستان ها می کنند. آن طور که می گوید: 600 عنوان کتاب دارد و ذائقه مردم را هم در نظر گرفته است و هر روز 100جلد کتاب را با کودک سه ساله اش با خودش همراه می کند.
هر روز شاید روز پرفروشی نباشد اما او باز هم ناامید نمی شود، بعد از یک سال کار حالا می داند کتابخوان های همیشگی در کدام محله ها ساکن هستند و برایشان کتاب می برد. سرما و گرما مانعش نمی شود، «حسینی» سختی های به دوش کشیدن یار مهربان را به یاد می آورد، زمستان تا ساق پا توی برف فرو می رفت اما تا فردوس رفت.
اگرچه برخورد برخی ها اورا سخت آزرده اما دلش خوش است که از یکسال پیش تا الان مردم بیرجند بیشتر به سمت وسوی کتاب خواندن ترغیب شده اند و حالا در سبد خانواده ها حداقل در ماه چند کتاب نشسته است.
فضای مجازی
برخی از مردم هم اگر چه ترجیح می دهند در فضای مجازی به مطالعه بپردازند اما او از لطف به دست گرفتن کتاب های کاغذی برایشان صحبت می کند ، باید روابط عمومی بالایی داشته باشی تا بتوانی قدم در این راه بگذاری.
هر روز از ساعت 8 تا 14 پخش کتاب ادامه دارد و حقوق ماهیانه هم بستگی به فروش هر روزه کتاب دارد و شاید به 400تا 500هزار تومان برسد.
او می گوید: این کتاب فروشی ها باعث شده دخترم به سمت وسوی کتاب خواندن ترغیب شود، البته خودم برایش کتاب می خوانم.
ورود ممنوع
بیشتر گلایه هایشان این است که برخی اوقات افرادی که شاید مجوز فروش کتاب هم نداشته باشند در این زمینه فعالیت کنند.
او می گوید: اگر چه به همه اداره ها معرفی شده اند اما گاهی اوقات مشکلی پیش می آید که دیگر نمی توانند کار کنند و برخی مسئولان هم اجازه ورود کتاب فروش ها را به اداره هایشان نمی دهند. «نازنین» 17ساله هم تابستان ها به کمک مادر می آید، او حتی در مدرسه هم به دوستانش توصیه می کند کتاب بخوانند، خودش هم کتاب خوان بوده و حالا پیوند محکم تری با کتاب بسته است. دلش می خواهد مردم شهرش کتاب بخوانند و فرصت های همراهی با یار مهربان را از دست ندهند.
سختی کار
دست هایش درد دارد، هر روز بار چند کیلویی کتاب را حمل می کند و دچار مشکل شده است و بعد از 3ماه به محل کارش بازگشته.
«صادقی» که از 2 سال و نیم پیش به پخش کتاب مشغول است می گوید: شاید نیاز مالی باعث شد به طرف این کار جذب شوم اما برخورد خوب برخی مردم کتابخوان موجب شد بمانم، آنها تشکر می کنند بابت اینکه فرصت خرید کتاب ندارند و کتاب ها بدون هیچ هزینه جانبی در خانه یا محل کار به دستشان می رسد.
کارمندها مشتری های دست اولش هستند اما صاحبان مشاغل آزاد بی رغبت ترین دسته را نسبت به کتاب در نمودارش به خود اختصاص داده اند.
او می گوید: با آنکه همه مسئولان استان دم از فرهنگسازی در راستای کتاب و کتاب خوانی می زنند اما برخی اجازه ورودمان را به اداره هایشان نمی دهند و دلیلش را هم بیان نمی کنند و حتی کتاب ها بعد از بازرسی باید به اداره ها وارد شود.
خودش هم کتابخوان است و از گذشته های دور دست دوستی با یار مهربان داده، کارش سخت است اما این سختی را برای فرهنگسازی کتابخوانی به جان خریده است.
بیشتر کتاب هایی که می فروشد را خوانده است و به همین دلیل می تواند مشتری ها را قانع کند و از محتوای کتاب ها برایشان بگوید. از مشتری هایی می گوید که از خریدشان بابت همین صحبت هایش بعد از مطالعه کتاب ها راضی هستند.
هزینه برای غذای روح
او می گوید: بسیاری از مشتری هایمان مبلغی را برای سبد کتاب کنار می گذارند اما بعضی ها کتاب با جلدهای زیبا را برای تزئین کتابخانه می خرند نه برای استفاده از محتوای آن.
شاید مردم برای خرید مواد غذایی هزینه کنند اما برخی حاضر نیستند برای غذای روحشان پولی بابت خرید کتاب پرداخت کنند.
حتی اگر مشتری یک صفحه هم از آن کتاب را بخواند و جملات کتاب در او تاثیر گذاشته باشد برایش کافی است.
با ناراحتی از روزهایی می گوید که کتابی فروش نمی رود. حتی ازمرزهای شهر هم عبور کرده و قدم به خانه های خشتی و گلی روستاها هم گذاشته و روستاییان با سواد را با کتاب آشتی داده، جالب تر اینکه به گفته او روستاییان بیشتر از اهالی شهر از کتاب ها استقبال می کنند.
«حسینی مقدم » هم یک سال است که با یار مهربان همراه می شود و صفحات و جملات کتاب ها را میهمان خانه های مردم بیرجند و شهرستان های اطراف می کند.
او هم به عنوان یک زن مشکلاتی را برای توزیع کتاب از نزدیک لمس کرده است و دلش می خواهد پیوند مستحکمی بین مردم و کتاب خواندن ایجاد شود.
درد دل
دل مسئولشان به درد می آید وقتی برای برپایی نمایشگاه از افطار تا سحر سه بار مکان تغییر کرد و با آنکه با هزینه زیادی این نمایشگاه را برپا کرد برای روشنایی اش با مشکل مواجه شد.
«نصیری» ایده های زیادی دارد اما از دوندگی سه ماهه اش برای این نمایشگاه که صحبت می کند خستگی در جانش لانه می کند. می خواست طرح بزرگترین میز مطالعه کشور را در بیرجند اجرا کند اما با آنکه مسئولان شهرداری و فرهنگ و ارشاد اسلامی از طرحش استقبال کردند حمایت نشد.
کافه کتابی هم می خواهد راه اندازی کند، البته اگر مسئولان پای کار آمده و حمایتش کنند.
عشق کتاب او و همراهانش را پای کار آورده تا بتوانند برای فرهنگسازی در راستای کتاب و کتابخوانی کفش فولادی بپوشند و بمانند حتی اگر حمایت نشوند و حرف سردی بشنوند.
او می گوید: مردم کتاب می خوانند اگر افرادی مانند ما حمایت شویم در همین نمایشگاه از افطار تا سحر که قراربود ایستگاه مطالعه باشد و بعد به تغییر در قالب فروش کتاب منجر شد، مردم استقبال زیادی می کردند. حتی یک شب دختری 12ساله 25دقیقه در فضای تاریک نمایشگاه ایستاد و کتاب می خواند. آنها در این جامعه باری را به دوش می کشند که محتوایش علم، دانش، فرهنگ و ادب است و چشم انتظار همراهی مسئولانند برای اشاعه فرهنگی ناب و اصیل.