شاهد - اویس می شوم آقای من و از « یمن» خویش، هرکجا که باشد، عطر حرم شما را به عشق احساس می کنم و سرشار از حس حضور چشم ها را می بندم و در حرم باز می کنم.
من اگر چه به جبر جغرافیا، صدها کیلومتر دورم و خیلی ها هم هزاران کیلومتر دورند از مشهد شما اما همه ما خود را در حرم می بینیم و اهل حرم می دانیم.
هم می توانیم از همین فاصله دست دراز کنیم و پیاله هایمان را از سقاخانه صحن انقلاب پر کنیم و به لب بگذاریم و هم می توانیم «بالاسر مقدس» رکعتان عشق را قامت بندیم که وضویش را به آب دیده تازه کرده ایم.
می توانیم حرم را، صحن به صحن، رواق به رواق بگردیم و هر بار سلام تازه کنیم و در علیک شما به علو مقام برسیم و در ساحت بندگی، گامی چند فراتر زنیم.
می توانیم در شبستان های حرم، تلمذ « شمس» را در محضر « شمس الشموس» به چشم ببینیم.
می توانیم کبوترها را، این قاصدهای سلام را به تماشا بایستیم که در طواف مدام خویش برمدار گنبد، رازگشایی می کنند.
می توانیم همه « نمی توانیم» ها را از کتاب باور هایمان و حتی از فرهنگ واژگانی رفتارمان حذف کنیم که ما می توانیم در بندگی خدا، در تمسک به شما، همه زیبایی ها را در جان خویش جاری کنیم.
این چشمه های جاری در جان که جهان را به نور ، شکوه صد چندان می بخشد، از برکت اشارت های شماست . ما هم به این اشارت هاست که « بی خود شده از خویش» از شما می گوییم و همه را بدین سرای می خوانیم و به این سفره که به اندازه همه مردمان جا دارد، به کرامت شما هم حواله می دهیم هرکه را در زندگی به کم دچار شده است.
برای بچه هایمان از آهو می گوییم و از ضمانتی که از شما دارد و او را در میان آدم ها هم عزیز کرده است. می گوییم هرکس عزت دو سرا می خواهد، سر سلام و « ترد سلامی» را برای خویش بگشاید و هر جا که هست، لااقل بعد نماز، بیعت تازه کند به دستانی که بر سینه می نشینند و لب هایی که به تغزل، تبرک می یابند در تکرار نامکرر؛ السلام علیک یا شمس الشموس یا انیس النفوس یا علی بن موسی الرضا و رحمه ا... و برکاته...