یاد باد آن روزگاران یاد باد
فرخ نژاد-دیروز اولین باران رحمت زمستانی خراسان جنوبی به زمین نشست و همه دل ها و چشم ها از این رحمت آسمانی روشن شد.
همه خوشحال و شاد بودند از این که بالاخره آسمان خراسان جنوبی هم بارانی شد. با این باران، استان تشنه و خشکیده لبی ترکرد.
بوی باران که در کوچه پس کوچه های شهرها و روستاها و دشت و دمن پیچید دست ها و چشم ها هم برای قدردانی از خالق به سوی آسمان پرکشید. همه وقتی خراسان جنوبی بارانی شد گذشته های ترسال را به یاد آوردند و این که درآن سال ها چه می کردند و چه خاطراتی از آن دوران بهار سالی دارند که شاید دیگر تکرار نشود.
در این سال هایی که لب های زمین به واسطه قهر آسمان ترک ترک شده و رگ های زمین در حال خشکیدن است همه با حسرت، آه وخاطره از سال های پر برو بار و تر سال گذشته یاد می کنند.
از این که چطور هفته ها مدارس در شهرها و به ویژه روستاهای کوهستانی تعطیل می شد. این که شاید راه های روستایی هفته ها وماه ها مسدود می ماند و اهالی در روستا محبوس می ماندند.
از این که گاهی ارتفاع برف به حدی می رسید که برخی از اهالی روستاها برای دستیابی به قنات و آب شرب در برف ها تونل می زدند تا بتوانند آب آشامیدنی خود را تامین کنند.
به دنبال تدارکات از ماه ها قبل
آن سال ها که به معنای واقعی زمستان و تر سال بود از ماه ها قبل به دنبال تامین تدارکات و مایحتاج زمستانی برای خود و دام ها می شدند.
در آن سال ها سوخت زمستانی، ذخیره آذوقه برای دام ها، بام اندود کردن بام ها، تعمیر ناودان ها، فراهم کردن پارو و دیگر ابزارها و... از ماه ها قبل برنامه ریزی و آماده می شد تا در سوز سرما و برف های با ارتفاع زیاد که گاهی چند شبانه روز پشت سر هم می بارید به مشکلی برنخورند.
آن سال ها از مدت ها قبل سوخت زمستانی یعنی هیزم و... را برای شومینه ها و کرسی های آتشی از بیابان ها و صحراها و شاخ و برگ زاید درختان روی هم تلنبار و انبار می کردند تا زمستان ها را در خانه های خشت و گلی زیرکرسی های گرم آتشی سرکنند تا بهار از راه برسد آن هم بهاری که دیر هنگام تر از موعد مقرر به واسطه برف هایی که بر زمین مانده بود می رسید طوری که گاهی تا یک ماه بعد از سال نو هم هنوز کرسی ها پابرجا بود.
در آن سال ها پارو کردن برف ها هم از پشت بام ها صفایی داشت. مردم سعی می کردند تا قبل از این که این برف ها آب شود و پشت بام ها را به طور کامل بخیساند آن را پارو کنند.
از همه خرسندتر
از همه خرسندتر باغ ها، مزارع، درختان ، قنات ها و چشمه ها بودند که هر آن چه از سوی آسمان نازل می شد را به دیده منت می پذیرفتند تا در دیگر فصل ها هر آن چه را در دل ذخیره کرده بودند به بیرون ریخته و سرسبزی و برکت را به ساکنان روی زمین هدیه کنند.
باران آن سال ها هم به معنای واقعی باران بود و گاهی آن چنان نرم و زیاد از آسمان به زمین روانه می شد که هر آن چه پیک آسمان به زمین می فرستاد به طور کامل به خورد زمین می رفت زیرا زمین باران ندیده و سفت نبود تا منفذی برای نفوذ باران به درون خود نداشته باشد. با همین برف های پر وپیمان گذشته بازی های زمستانی آن چنان قوت می گرفت که جنب و جوش جوانان و نوجوانان برای حظ و بهره بردن از این سرما و بازی های آن در کوچه ها و معابر و ارتفاعات دو چندان می شد. آن قدر آدم برفی درست می شد و آن قدر گلوله بازی می کردند که دراین سال های خشک فقط باید خاطرات آن را زنده نگه داشت.
در آن سال ها گله داران و دامداران به دنبال فرصتی بودند تا چند روزی زمستان سرد، آفتابی شود و برف های تن زمین را آب کند تا گله را به صحرا برده و خارو خاشاکی که در زیر برف ها خیس خورده بود را بخورند وهوایی تازه کنند. شاید در آن دوران چون روزهای یخبندان و برفی زیاد بود به همان نسبت هم شکستن دست و پاها و لیز خوردن ها هم زیاد بود اما همه این دست و پاشکستن ها به خاطرات پیوسته.
برف و بوران
آن سال ها چون برف و بوران زیاد بود به طور حتم درراه ماندگان هم زیاد بودند و یاری دهندگان هم اگر در هر نقطه ای به گوششان می رسید که در راه مانده ای است به طور حتم به یاریش می شتافتند و کمکش می کردند. شاید بیش از همه دراین خاطرات،معلمانی باشند که در روستاها به خدمت مشغول بودند زیرا به واسطه برف های سنگین مجبور می شدند هفته ها و ماه ها در روستا بمانند.
هرچند گاهی باران ها آن قدر سیل آسا و رگباری از آسمان به زمین فرود می آمد که سبب دلهره و نگرانی ساکنان زمین می شد و برخی وقت ها هم این باران ها روی زمین دست به دست هم می دادند و می خروشیدند و دیگر هیچ چیز را یارای مقابله با آن ها نبود طوری که هر آن چه سرراهشان بود را برمی داشتند و می بردند.
آن سال ها وقتی زمین یک دست سفید می شد و لباس برفی می پوشید خورشید بیش از همه دوست داشت از پشت ابرها به درآید و هرچه سریع تر برف ها را آب کند تا بهار از راه برسد زیرا به واسطه آن سال های زمستانی ، فصل بهار بیش از دیگر فصول دلش می خواست زمستان تمام شود تا چشمه های زمین بجوشد، درختان چادر شکوفه برتن کنند و گل ها و گیاهان که در دل سیاه زمین زندانی بودند سر از زمین بیرون آورند و دوباره با رستاخیز طبیعت، سرسبزی، طراوت، نعمت، برکت و... مهمان ساکنان زمین شود.
آن سال های بهار سال
آن سال های بهار سال به واسطه برف و بارانی هایی که آسمان به عنوان هدیه به سوی زمین می فرستاد بهار، تابستان، پاییز و زمستانش طور دیگری بود چنان که همه حسرت آن سال ها را می خورند و آرزوی تکرار آن را دارند. اما دراین سال ها که کمتر نمی از آسمان به زمین می نشیند و خراسان جنوبی خیلی کم، بارانی می شود تنها به حیرت و حسرت از آن سال ها یاد و خاطرات آن دوران را مرور می کنند. در این سال ها بارها چشمان بندگان به ویژه کشاورزان، دامداران وروستاییان بارانی شد تا شاید آسمان بارانی شود و ابرهای باران زا در آسمان خراسان جنوبی به پرواز درآیند و زمین این استان تشنه را ترکنند اما دریغ و صد دریغ که لب های ترک خورده و زمین های سله بسته همچنان تشنه است و ذخایر سفره های آب زیر زمینی هم هر روز کمتر از روز قبل. دراین سال ها باید در کتاب های درسی بنویسند که باران نیامد، آن مرد در باران نیامد.
هرچند روز گذشته کمی لب های خشکیده زمین را اولین باران زمستانی تر کرد اما عمق فاجعه قهر طبیعت در خراسان جنوبی به حدی است که باید سال ها پشت سر هم ببارد تا آن بهار سال ها برگردد.