قاسمی - قامت فرزان پیر و شکسته شده است، اما نه با گذر سن و سال، بلکه از بی مهری روزگار، عمر که به درازا می کشد چین های روزگار چهره را در هم می شکند.
«فرزان» را به علامه بودن می شناسند، علم و دانشی که او را در کشور سرآمد کرد و نامی برای این محله به یادگار گذاشت تا اسم این دانشمند مردمی برای همیشه در ذهن همسایه ها و همشهری هایش ماندگار شود. این روزها محله فرزان حال و هوای خوشی ندارد و به سختی نفس می کشد. علامه سال هاست در شاه عبدالعظیم حسنی آرمیده اما محله اش، ناخوش است.
یکی از قدیمی ترین محله ها که زمانی هسته اولیه بیرجند و سکونتگاه علمای بزرگی چون آیت ا...تهامی، آیت ا...حائری، آیت ا...هادوی، علامه فرزان، دکتر گنجی و...بود نه تنها مانند مهمانان فاخرش ندرخشیده بلکه این روزها از قطار توجه و توسعه عقب مانده است. برگ هایی از شناسنامه و هویت بیرجند در خم کوچه های این محله ورق می خورد، برگ هایی که با گذر روزگار کهنه و خراشیده شده است و کم کم می رود تا سجل هویتی مرکز استان ورق ورق شود ، اگر چه این محله یکی از برگ های تاریخی بیرجند است. این را می توان از حال و روز ناخوش خانه های این محله به تصویر کشید.
معدود ساختمان های جدیدساز شهری در کنار خانه های خشت و گلی قد برافراشته است، هر کدام از اهالی محل که توانسته با تغییرات سازگار شده است و آن که ناتوان تر است در همان خانه های گنبدی روزگار می گذراند، با همان سختی های قدیم. ساکنان محله فرزان متفاوت هستند؛ از سالمندان و پیران قدیمی، مهاجران و کارگران روستایی و اتباع گرفته تا قشر کم درآمد که به اجبار در این خانه ها زندگی می کنند اما دردهای مشترکی آن ها را خسته کرده است.
سال ها از شروع پروژه نوسازی فرزان می گذرد، طرحی که برای به سازی بافت شهری با تملک و تخریب خانه های قدیمی شروع شد.
احداث معبر فرزان به طرف بولوار موسی بن جعفر(ع) و اتصال به پل هم در این برنامه دیده شده است، شاید این برنامه اهداف خوبی را دنبال می کند اما کاسه صبر مردم را لبریز کرده است.
زن میان سالی از تفاوت نگاه مسئولان شهری به شمال و جنوب شهر گلایه دارد، از این که خانه های زیادی تخریب و رها شده است و بولوار جدید هم معلوم نیست کی به اتمام برسد. تغییرات در مسیر رفت و آمد مردم است و با کوچک ترین باد یا حرکتی، زندگی مردم زیر خاک می رود. در حالی که بالای شهر به سرعت آسفالت می شود اما در فرزان مردم تابستان در خاک و زمستان در گل زندگی می کنند. درست روی بلندی و جایی که خانه ای تخریب شده؛ سگی مشغول حفر چاله است.
«شاعرزاده» از پرسه آزادانه سگ ها می گوید و موش هایی که منتظرند تا در خانه ای باز بماند. بدتر این که با گرد و خاک های آلوده و حیوانات موذی کودکان زیادی دچار بیماری پوستی شده اند و کاری نمی توان برای آن ها انجام داد. همچنان که زن حرف می زند کودکی همراه مادرش از راه می رسد، دختربچه ای که پوست سرش دچار بیماری قارچی شده است.
زن ، سکوت و رخوت پشت خیابان اصلی و محل رفت و آمد مردم را هشدار و توضیح می دهد: خانه های زیادی خراب و رها شده و خیلی ها هم خالی است و این رفت و آمد بین روز، اول صبح یا شب را به ویژه برای زنان و کودکان با دلهره همراه کرده است و به نظر وی نیروی انتظامی هم کنترل و نظارت کافی ندارد.
مادر دیگری گفته همسایه اش را تکمیل می کند و می گوید: عبور از کوچه های باریک و خلوت ترسناک است و احتمال مزاحمت افراد بیکار و معتاد وجود دارد. دخترم در مدرسه نمونه درس می خواند، سرویس مدرسه داخل کوچه نمی آید و باید هر روز او را از کوچه های خلوت تا خیابان همراهی کنم. امنیت مهم ترین موضوع برای زندگی در محله فرزان است. اول شب نمی توان در خانه را به روی کسی باز کرد. خانه های زیادی خالی است در حالی که اگر جمعیت داشته باشد امنیت بیشتر می شود.
شرکت مجری طرح، خانه هایی را خرید و تخریب کرد و حالا خرابه ها باقی مانده است و کسی در شهر به فکر منطقه فرزان و ساکنانش نیست. خالی از سکنه شدن محله سبب شده است تا رفت و آمد افراد معتاد و نابه هنجار زیاد شود طوری که ساکنان نگران هستند و با ترس و دلهره از خانه بیرون می روند.
«اسلامی» ادامه می دهد: شرکت متولی طرح، یک ساختمان پنج طبقه در 16 واحد ساخت اما برای سالمندان و ساکنان خانه های قدیمی، زندگی در آپارتمان و کنار آمدن با این شیوه سخت و حالا در آپارتمان بسته است. محله چندان بزرگ نیست اما چایخانه های زیادی در منطقه راه افتاده است که نمی توان به امنیت و سلامت برخی از آن ها مطمئن بود.
رهگذر دیگری از فاصله زیاد بین سطل های زباله می گوید و پلاستیک هایی که کنار سطل یا توسط زباله گردها و سگ ها در گوشه و کنار رها شده است. گرد و خاک، آلودگی، تخریب و بازسازی سال هاست که مردم را خسته کرده است. وی از فضای سبزی می گوید که چند وسیله بازی و ورزشی در آن تعبیه شده است اما بچه ها نه فقط به خاطر کفپوش بلکه به دلیل نبود امنیت جرئت بازی کردن در این محیط را ندارند.
چایخانه های خانگی
نفس محله فرزان راست نمی شود نه فقط به خاطر گرد و خاک و خانه های ویران بلکه به دلیل دود قلیان برخی خانه های تنگ و تاریک. در خم کوچه ای، دری کوچک به داخل باز می شود، تابلو ندارد اما آن را به چایخانه می شناسند ولی از چای خبری نیست. دود است و دود که سریع به سقف های گنبدی می رسد و قلیان هایی که در بین پسران نوجوان و جوان دست به دست می شود. با این وجود خیلی ها زندگی در محله فرزان را دوست دارند. زن میان سال از خاطرات کودکی اش می گوید و از پدر پیری که حاضر نیست از این محل برود. «تمام عمر این جا بوده است و نمی تواند به جای دیگری عادت کند». این جا به بازار نزدیک است.
هر چند زمستان سخت است که باید برای استفاده از حمام و سرویس بهداشتی به حیاط برود اما چاره ای ندارد چون علاوه بر همه دلبستگی هایش، پولی ندارد که خانه اش را نوسازی کند. منزل کلنگی اش هم که مشتری خوبی ندارد تا به زور هم که شده است آن را بفروشد و برود. خانه اش در طرح فرزان هم نیست که حتی دلخوش به تخریب و آینده آن باشد. سرنوشت خیلی ها مانند اوست که خواسته یا ناخواسته در محله فرزان زندگی می کنند.
بعضی ها خانه های گنبدی را فرو ریخته و به هر زحمت نوسازی کرده اند اما بعضی همچنان زیر سقف دلهره زندگی می کنند.
هنوز دلشان به شنیدن صدای اذان از مصلای ابوالفضلی(ع) خوش است و منتظرند محرم در حسینیه کبابی عزاداری کنند و اگر بتوانند پشت دیوارهای کوتاه و بلند سری به خانه تاریخی «راعی فر» بزنند، به موسسه خیریه کمک کنند یا از آن جا کمک بگیرند، از گرد و خاک و سر و صدای دست فروشان در بولوار ناتمام و پیچیده ابوالفضلی بگذرند و برای خرید از بازار قدیمی، خانه فرهنگ را دید بزنند و از میدانش عبور کنند، پروفسور گنجی را جلوی خانه اش یاد کنند، شاید با دیدن منزلی نوساز هر چند در بالا و پایینی های ناهموار حسرت بخورند اما بگذرند تا زودتر کوچه های باریک و ترسناک را پشت سر بگذارند. محله فرزان امروز شرمنده است از این که همپای توسعه شهری بزرگ نشده و طرح توسعه آن هم عقب مانده است.