پاپوش چینی ها برای کفش بیرجندی
قاسمی- چرم، چوب و چکش؛ جنسش متفاوت اما ابزار کارش شده است. سال هاست مشامش با بوی چرم آشناست، چرم را حس می کند، چشم هایش چرم می بیند و دست هایش چرم می برد تا نان زندگی اش شود.
سال های دور، تعدادشان بیشتر بود و بازار تولیدشان سکه بود اما حالا کم شده اند، از تعداد انگشتان دست هم کمتر و شاید تا چند سال دیگر جز نامی یا اثری از کارشان باقی نماند مانند بسیاری از کاسبان راسته بازار قدیم شهر.
از کفش های قدیم بیرجند چپت، اُرسی، چپلیت و ... معروف بود، پاپوش هایی که دیگر نیست و تکرار هم نمی شود.
از سال 45 تا حالا کفش می دوزد، کفش معروف بیرجندی که به نظر می رسد دیگر نه تنها معروف نیست بلکه چندان هم نزد نسل امروز شناخته شده نیست و اگر هم خریداری دارد، همان نسل قدیم مشتری اش هستند.
همان پاپوشی که سال ها اعیان بیرجند می پوشیدند و آوازه آن به تهران هم رسیده بود و مشتریانی از استان های دیگر نیز داشت اما حالا حتی در شهر مادری اش هم یادی از آن نمی کنند مگر عده ای معدود.
حالا او جزو معدود بازماندگان نسل تولید کننده کفش بیرجندی است، با این که حدود 80 سال از عمرش می گذرد اما همچنان چرم می برد و کفش می دوزد. در راسته کلاه مال ها مغازه دارد و شغل میراثی اش را ادامه می دهد هر چند از شرایط موجود چندان راضی نیست.
چهار پسرش هم این کار را یاد دارند و وقتی به مدرسه می رفتند تابستان ها به پدرشان کمک می کردند اما حالا نه این کار را انجام می دهند و نه حتی از کفش های دست دوز پدر استفاده می کنند. «حاجی » می گوید: کفش دوزی کار راحتی نیست و درآمد آن چنانی هم ندارد.
پسرانش راه پدر را نرفته اند و به شغل های دیگر رو آورده اند اما حاجی همچنان چرم می برد و کفش بیرجندی می دوزد، ویترین مغازه اش بسیار ساده و با ردیفی از کفش های دست دوزش تزیین شده است.
همه داشته های کارش از چرخ دوخت تا تکه های لاستیک برش خورده و چرم و ... مقابل چشم است و محل کارش همان هویت قدیمی اش را به رخ مشتریان می کشد.
چرم تهران و تبریز
چرم را از تهران یا تبریز می خرد .دست هایش هنوز قوی است و باید باشد تا نیازمند فرزندانش نشود. باید چرم و آستر را با هم با تیغ مخصوصی ببرد که کار راحتی نیست.
باید تجربه کرد تا متوجه شد کدام سخت تر است، رویه یا بریدن کفی کفش از لاستیک ضخیم، برش کوچک جلوی کفش را ریز می دوزد. چرم ها و نخ های قهوه ای، مشکی و کرم، با درفش رویه و کفی را سوراخ می کند و با قلاب نخ را بیرون می کشد و کوک می زند و می دوزد. شاید هم روزهای زندگی اش را، روزهایش شب و شب هایش صبح و دوباره راهی راسته کلاه مال ها می شود. دوخت که تمام شد قالب چوبی داخل کفش را می برد و با مشته، روی آن می کوبد تا صاف شود.
انتظار مشتری
کفش به امید مشتری به دیوار آویخته می شود. کاری که روزهای زیادی انجام داده است. از وقتی کوچک بوده در کفاشی پدرش کار کرده و مرد شده است و دست های کوچکش بزرگ شدند تا حالا که حدود 80 سال را رد کرده است. همان کفش را می پوشد، بعضی اقوام هم مشتری اش هستند.
او شش فرزندش را با کفاشی و کار دست بزرگ و راهی خانه بخت کرده است.
حالا هم چرم ها را بو می کشد، می بیند، می برد و می دوزد اما انتظارش طولانی و مشتری کم شده است. او برای هر جفت کفش دو روز وقت می گذارد تا آن را بدوزد و جفتی 35 تا 40 هزار تومان بفروشد، کفش هایی که دو سال هم بیشتر عمر می کند اما مشتری ندارد.
سال ها قبل از گناباد، فردوس، قاین و خارج از استان هم مشتری داشت اما حالا کفش بیرجندی چندان به پا نمی شود. او گلایه می کند که بازار پر از کفش های چینی و خارجی است که بوی بد هم می دهد اما زیاد پا می شود.
کفش دست دوز بیرجندی خاک می خورد و هنر قدیمی رو به فراموشی می رود. شاید چند نفری هستند که هنوز بوی چرم را دوست دارند و ساعت ها برای دوختن کفش بیرجندی وقت می گذارند. البته رنگ به رنگ های چینی به تنهایی باعث نشده کفش بیرجندی به این حال و روز بیفتد بلکه مشتری مداری هم در حفظ بازار اصلی مهم است. او می گوید: از بسیاری جاها برای صحبت، فیلم و عکس گرفتن با او می آیند؛ از صدا و سیما، میراث فرهنگی و روزنامه ها می پرسند و می روند اما نمی گویند چه نتیجه ای دارد؟ دست هایش کفش کوک می زند و روزهای زندگی اش را به هم می دوزد. سال هاست تیزی تیغ نه تنها چرم و لاستیک ضخیم کارش را می برد بلکه بندهای وابستگی او و خانواده اش را نیز بریده است.
نبود پشتوانه برای تولید
کفشی که همه اجزایش در کشور تامین و با دست تولید می شود و هر چند هنر دست و با دوام است اما نمی تواند ضامن دوام این حرفه شود.
حرفه ای که زندگی او و بسیاری از همکارانش را تامین کرد اما پشتوانه ای برای تولید ندارد، نه حمایتی از دستگاهی، نه وامی، نه مشتری و بازاری و خیلی نه های دیگر که راه را بر تولید او می بندد.
حالا او یک کفش دوز بیرجندی از نسل چند دهه قبل است که هنوز با امید بر حفظ این هنر دست اصیل منطقه گره می زند تا پاپوش همین مردم شود و چراغ کارش خاموش نشود.