همه چیز لزوما آن طوری نیست که در نگاه اول به نظر میرسد. در ظاهر با چنین هوش و آگاهی، تحت تاثیر قرار دادن محیط اطراف، باید کاری بسیار ساده باشد؛ باید بتوانید خوش بگذرانید و چون همیشه قادر به برداشت نکتههای پنهانی از روتینترین امور زندگی هستید حرفی برای گفتن دارید اما در عالم واقع این طور نیست. به گزارش «آکاایران»، باهوش بودن دردسرهایی هم دارد.
هوش زیاد کسالتبار میشود: خیلی از شماها شاید دوست داشتید که باهوشترین دانشآموز دبیرستان در عرصه فیزیک و ریاضی میبودید اما هوش زیاد واقعا کسالتبار میشود. چون بعد از مدتی دیگر کسی از حل شدن سریع یک مسئله دشوار توسط شما، شگفتزده نمیشود و دیگر رکوردی برای شکستن، دستکم در آن چارچوب محدود ندارید. حتی شرایطی فراهم میشود که اگر تصادفی یک مسئله را اشتباه تحلیل کردید، همه فکر میکنند این شما هستید که درست میگویید و کسی برای رفع یکنواختی هم که شده است، شما را به چالش نمیکشد!
هوش زیاد مایه حسادت میشود: حسادت چیزی است که در همه ما وجود دارد، انکارش نکنید! آدمهای باهوش، سوژه برای دست انداخته شدن، به دست دیگران میدهند. شیوه صحبت، طرز نگاه و پوشش، اصطلاحات شسته رفته مورد استفادهشان، مسلح نبودن به شوخیهای دمدستی و ...
تعامل با دیگران سخت می شود: آدمهای باهوش سرشار از ایده هستند؛ سریع فکر میکنند و انتظار دارند دیگران پا به پای آن ها بیایند. بعضی از آن ها روح حساسی دارند و آستانه رنجش آنان پایین است.
آدمهای باهوش در سرگرم نگه داشتن خود مشکل دارند: این یکی از معضلات بزرگ آدمهای باهوش است. معمولا تصور میشود که آدمهای باهوش، درون گرا هستند اما باید دانست که خیلی وقتها آدمهای باهوش واقعا درون گرا و در یک جمع قادر به سرگرم نگه داشتن خود نیستند. آن ها انتظار دارند که بتوانند با افرادی دم خور شوند که بتوانند سریع با آن ها بده بستان فکری کنند.
ابراز نظرهای متفاوت و دردسرساز: آدمهای باهوش نمیتوانند جلوی خودشان را بگیرند. از آن جا که آن ها باهوشتر از آن هستند که برای «هیچ»، کار دست خود بدهند، ترجیح میدهند یک دیدگاه رسمی کسالتبار غیر واقعی و دیدگاه مخفی درونی داشته باشند.