علیرضا ابراهیمی - مهربانی، خونگرمی و مهمان نوازی در مناطقی که تا حدودی از آسیب های تکنولوژی دور مانده اند پررنگ تر است. گر چه فقر و تنگدستی هم در روستاها و مناطق دور از مرکز بیشتر است اما این تنگدستی منافاتی با بخشندگی مردم ندارد . آنچه در روستاها می بینیم گرایش مردم به جمع و منافع جمعی است، کمک به همسایه و شریک کردن دیگران از سهم نان خود در روستا ارزش انسانی به حساب می آید اما وقتی مردم به شهرنشینی روی می آورند خود محوری و «گلیم خود را از آب کشیدن» مهم می شود. در شهرها کسب سود و منفعت شخصی در اولویت است و چون بیشتر مهاجران تخصص لازم برای کسب سود شرافتمندانه در شهرها را ندارند شهر پناهگاه مهاجران روستایی می شود که به جز کارگری هیچ تخصصی ندارند.
بسیاری از این افراد از برگشتن به روستاهایشان هم شرم دارند پس راه های مختلف را برای به دست آوردن پول تجربه می کنند، یکی از روش های کسب درآمد در شهرها «گدایی» است. کاری که شغل نیست ولی درآمد خوبی دارد.
البته تعریف گدا با نیازمند متفاوت است ، نیازمندان انسان های با شرافتی هستند که کار می کنند اما درآمدشان کم است و به قول معروف «صورتشان را با سیلی سرخ نگه می دارند» ولی گداها افرادی هستند که پول مفت می خواهند، پولی که در قبالش هیچ زحمتی نکشند، آن ها با سرهم کردن دروغ هایی سعی می کنند احساسات مردم را تحریک کنند و جالب است که بسیاری از فریب خوردگان خودشان کاملا می دانند که فریب خورده اند! معتقدیم وقتی کسی به تو رو انداخته است نباید رویش را زمین بیندازی و نا امیدش کنی، این جمله شاید در گذشته کاملا درست بوده است چرا که نیازمندان افراد صادقی بوده اند و اگر هیچ کاری از دستشان برنمی آمده به ناچار و با شرم از همسایه و کسانی تقاضای کمک می کردند اما امروزه این جمله اعتبارش را از دست داده و کاربردش کاملا به موقعیت بستگی دارد چون تکدی گری شغلی است که حتی برخی جوانان هم به آن روی آورده اند.
پسران جوانی که جلوی مردم را می گیرند و به بهانه گم کردن مدارک کرایه خودروی شان را از عابران طلب می کنند یا جوانانی که ادعا می کنند امروز از زندان آزاد شده و برای رفتن به روستایشان پولی ندارند از این دسته اند، این شغل تا جایی پیش رفته که باندهای تکدی گری شکل گرفته است. وقتی کودکی خودش را به عابران آویزان می کند و با حالت گریه می گوید به من کمک کنید، مادرم بیمارستان است و پول دارو نداریم، یتیم هستم و...
بسیاری از عابران برای لحظه ای با این کودکان همزاد پنداری می کنند و مقایسه ای بین کودکان خود و آن ها انجام می دهند و در این فرآیند ذهنی متقاعد می شوند برای اینکه آه این کودک دامان آن ها را نگیرد و کودکان خودشان به این روز نیفتند یا به پاس نعمت هایی که از آن برخوردار هستند، اسکناسی را کف دست این کودکان می گذارند.
داستان این گداها وقتی جالب می شودکه با ادعای گرسنگی گدایی می کنند ولی حاضر نیستند از شما غذا بگیرند، من تجربه هایی در این زمینه داشتم مثلا کودکی که پول یک ساندویچ را از من می خواست به صرف ناهار دعوت کردم و او با رد این دعوت از من خواست تا پول غذا را به او بدهم یا به یکی از جوانانی که ادعا می کرد تازه از زندان آزاد شده و پولی ندارد که به شهر خودش برگردد گفتم برایت تاکسی می گیرم تا به شهر خودت بروی اما بعد از اینکه با راننده صحبت کردم که کرایه این آقا را من قبول می کنم او اصرار داشت پول تاکسی را به خودش بدهم تا روز بعد با اتوبوس به شهرش برود!
این روزها ترفندهای گدایی متفاوت است و افراد نیکوکار باید به اندازه ای باهوش باشند که مضحکه دست این افراد نشوند.
منظور بدبینی به جامعه و ترویج حس بی اعتمادی نیست ولی وقتی کسی را دیدید که چند قطعه عکس رادیولوژی با خودش این طرف و آن طرف می برد و ادعا می کند بیماری دارد و برای خرید دارو به پول نیازمند است صحنه جالبی خواهد بود اگر شما قصد داشته باشید دستش را بگیرید و به داروخانه ای ببرید تا دارویی برای او تهیه کنید که به طور قطع حاضر به این کار نخواهد شد.
فریب هایی که این روزها رواج یافته سوء استفاده از حس نوع دوستی انسان هاست اما انسان های نیکوکاری که به گداها کمک می کنند ناخواسته باعث گداپروری و گرایش به این شغل کاذب ولی پر درآمد می شوند.
وقتی کسی بدون سختی و انجام کار مفید تنها با دراز کردن دستش و گفتن چند دروغ می تواند روزانه ده ها هزار تومان کاسبی کند چه لزومی دارد که کار کند و نان از بازویش بخورد؟! چقدر خوب است که افراد خیر و نیکوکار برای کمک به کسانی که نیازمند واقعی هستند به خیریه ها رجوع کنند یا با شناخت، پول را به شخصی بدهند که نیازمند است اما گدایی نمی کند.
نیازمندان واقعی هرگز در خیابان پرسه نمی زنند و دست به خفت دراز نمی کنند بلکه باید آن ها را بین قشر زحمت کشی پیدا کرد که کار شرافتمندانه انجام می دهند اما درآمد کمی دارند.