آلبوم خاطرات خبرنگاران شهرستانی
خبرنگاری تلخی و شیرینی دارد، روزهای بد و خوب اما ماندگار. خبرنگاری نیست که حداقل یک خاطره از دوران این حرفه سخت نداشته باشد و این آلبومی از خاطرات خبرنگاران خراسان جنوبی در شهرستان های استان است.
خبری که تکذیب نشد
«نان درفردوس با هیزم طبخ می شود »، این تیتر 20 سال پیش در روزنامه خراسان چاپ شد و مربوط به کاهش شدید سهمیه نفت و گاز در بیشتر بخش ها و حتی نانوایی های فردوس بود که باعث شد برخی نانوایان سهمیه آرد خود را با هیزم طبخ کنند.
پس از چاپ این مطلب در حالی که پاسی از شب گذشته بود، ازفرمانداری تماس گرفتند و خواستند در جلسه ای فوری شرکت کنم.
نیمه شب در حالی که سکوت خاصی در فضای فرمانداری حاکم بود وارد اتاق جلسه شدم و با یک کنجکاوی و دیدن تیتر روزنامه خراسان که روی میز کاری فرماندار بود متوجه دلیل آمدنم شدم.
فرماندار رو به پنجره ایستاده بود و به من نگاه نمی کرد که معاون وی بحث را باز کرد و از چرایی مطلب پرسید، پس از این که چند مصداق عینی را در این زمینه عنوان کردم فرماندار و معاون وی خواستند هر طور شده این مطلب را تکذیب کنم اما پاسخ منفی بود و این خبرهرگز تکذیب نشد چرا که واقعیت داشت .
اعتماد بیجا به دستگاه ضبط صوت
اوایل شروع به کار خبرنگاری در حاشیه یک مراسم در مورد یک سوژه خبری با یکی از مسئولان شهرستان مصاحبه کردم اما چون مصاحبه اتفاقی و عجله ای بود و مجال نوشتن نبود ، تنها کاری که ممکن بود از دستگاه ضبط استفاده کردم.
با تکیه بر ضبط خیلی راحت سوالاتم را پرسیدم و در پایان مصاحبه دستگاه را خاموش کردم و به سرعت برای پیاده کردن صدای ضبط شده دست به کار شدم.اما مصاحبه ضبط نشده بود و این یکی از بدترین شرایطی است که در روند مصاحبه برای خبرنگار پیش می آید. انگار آب سردی رویم ریختند نه یادداشتی داشتم و نه صدای ضبط شده ای و از طرفی هم آن سوژه خبری خیلی مهم بود.
به ناچار تصمیم گرفتم به حافظه ام رجوع کنم و آنچه از سخنان آن مسئول در ذهنم بود را تهیه کنم.
وقتی متن تایپ شده را بازخوانی کردم متوجه شدم تمام نکات مهم خبر با جزئیات و دقت کافی در خاطرم مانده بود .فردای آن روز خبرم با تیتر درشت چاپ شد.
گزارش کارساز
سال 78 زمانی که تازه وارد عرصه خبرنگاری شدم و هیچ گونه دوره خاص خبرنویسی را نگذرانده بودم از پروژه ای که چند سال از آن می گذشت ولی افتتاح نمی شد(سالن ورزشی خوسف) گزارشی تهیه کردم. به همین دلیل مجبور شدم برای بهتر شدن گزارش با همکاری یکی از دوستان و همکاران ادبیاتی دست به کار شوم و گزارشی با عنوان " جوانان خوسف پیر شدند، پیران مردند ولی سالن ورزشی خوسف افتتاح نشد " تهیه کردم.
پس از چاپ این گزارش مسئولان همت کردند و این سالن راه اندازی شد. یادم هست چون در آن زمان تعداد کمی روزنامه به خوسف ارسال می شد به خاطر حجم زیاد تقاضاها مجبور شدم از این مطلب کپی بگیرم و در بازار توزیع کنم.
مردی که 35سال نخوابیده بود
سال 73 که کار خبرنگاری را با علاقه آغاز کردم خوانندگان زیادی برای گزارش «حکایت مردی که 35سال نخوابیده است» با من تماس گرفتند و این که آن روز یک ساعت زودتر دکه های روزنامه فروشی خالی شد.
البته من هنوز موفق به خواندن روزنامه نشده بودم واطلاع از این که مطلب در چه روزی می خواهد چاپ شود هم نداشتم تا اینکه تلفن های خانه شروع به زنگ زدن کرد که همه این تماس ها حاکی از چاپ گزارشم در روزنامه بود .
یکی از دوستانم که برای مسابقات کشوری درمشهد حضور داشت تماس گرفت و با هیجان گفت: صبح زود که به حرم مطهر امام رضا (ع) می رفتم موزعین روزنامه با در دست داشتن روزنامه در خیابان ها و فریاد زدن تیتر «حکایت مردی که 35 سال نخوابیده است» توجهمان را به خود جلب کردند. روزنامه را برای خواندن این مطلب خریدم وپی بردم این خبر مربوط به سرایان است.
جالب تر از آن تمام روزنامه های کشوری از جمله اطلاعات و ...به نقل از خراسان اقدام به چاپ این گزارش کردند. آنجا بود که متوجه تاثیرگذاری زیاد حرفه ام بر جامعه شدم و احساس کردم که می توانم برای رفع مشکلات شهرم نیز به همین اندازه مفید باشم.
حس زیبای اعتماد
با انعکاس گزارشم از مناطق عشایری بخش نیمبلوک در دی ماه سال گذشته توانستم اعتماد مردم عشایر را به خبرنگاران جلب کنم.
چراکه با نوشتن گزارش «انتقال 35کیلومتری 3کودک بیمارروستایی با وانت» انتقادها وتماس های زیادی داشتم البته انتقادات و واکنش ها به جایی نرسید و از آن به بعد عشایر مرا امین خود یافتند و مشکلاتشان را مطرح می کردند.
درمان فاطمه
به اتفاق گروه گزارش مسیر ۳۵کیلومتری را به سمت مناطق عشایری برای تهیه گزارش «موفقیت یکی از فرزندان عشایر این منطقه» طی کردیم.
سیاه چادر عشایری از دور پیدا بود، به محض رسیدن با استقبال گرم خاندان عشایری روبه رو شدیم. از جوان موفقی که با تمام سختی های زندگی عشایری توانسته بود در دانشگاه علوم پزشکی بیرجند در رشته پرستاری قبول شود گزارش تهیه کردم و می خواستم عازم بشرویه شوم که در حین سوار شدن در خودرو متوجه پدر 30 ساله ای شدم که با بغض گفت از فرزند من هم گزارش تهیه کنید.
از دیدن فاطمه که 5 ماهی بود به وسیله چراغ نفتی دچار سوختگی شدید در محدوده شکم و پاها شده بود بسیار متاثر شدم. پدرش می گفت فرزند خردسالم 5ماه است نه می خوابد و نه غذا می خورد.برای مراحل درمانش همه دام هایم را فروخته ام و اقوام هم کمک کرده اند اما دیگر چیزی برایم باقی نمانده که برایش هزینه کنم. دکترها گفتند اگر می خواهی درمان کامل شود باید بیش از 70 میلیون تومان برای عمل جراحی اش هزینه کنی. با شنیدن این موضوع مصمم شدم تا گزارشی تهیه کنم و از خیران کمک بخواهم. با تهیه این گزارش و وارد گود شدن خیران؛ فاطمه رایگان درمان شد و هم اکنون نیز مراحل درمان او درحال انجام است .
خبر تهیه نکنید، تعطیل است
هفته گذشته بعد از نماز جمعه به خانه آمدم تا مثل همیشه به سرعت خطبه ها را تایپ و در زمان مقرر تحویل دهم.از قضا نت خانه قطع بود و مجبور شدم در آن هوای گرم و در حالی که استرس زیادی داشتم به محل کارم بروم و برای ارسال خبر از اینترنت آنجا استفاده کنم.
خبر را ارسال کردم و خیالم که راحت شد تازه فهمیدم شنبه به دلیل شهادت؛ تعطیلی رسمی است و نماز جمعه ها چاپ نمی شود.
مردم راضی، مسئولان ناراضی
«گذری بر روستاهای دورافتاده ومحروم زیرکوه» اولین گزارش خبری ام در سال 75 بود که در روزنامه خراسان به چاپ رسید.
در حالی که خوشحال بودم از اینکه توانسته ام به عنوان اولین خبرنگار در منطقه زیرکوه درد مردم را منعکس کنم با انتقادهای برخی مسئولان مواجه شدم .البته با وجود انتقادهای مسئولان وقتی خرسندی مردم را از چاپ این گزارش دیدم ،مصمم شدم تا با قدرت بیشتری کارم را ادامه دهم . اکنون بعد از 20سال اثر خیلی از گزارشات و اخبارم را در منطقه که می بینم بسیار انرژی می گیرم.
گزارش با اعمال شاقه
ساعت حدود 23 بود که خبر دادند گروهی کوهنورد در برگشت از شاسکوه راه را گم کرده و در شب سرد وصخره های سخت و خطرناک گرفتار شده اند. با پوشیدن لباس فرم هلال احمر با تیم امداد و نجات همراه شدم و با نور چراغی که بر پیشانی امدادگران بود پیش می رفتم. تاریکی مطلق و سختی راه نفسگیر و با تجهیزات خبرنگاری حرکت در آن مسیر دشوار بود.
به لبه پرتگاهی رسیدم که با کوچک ترین لغزش امکان سقوطم وجود داشت اما ترس این ماجرا با نجات کوهنوردان گمشده بعد از 3 ساعت جست وجو به آرامش تبدیل شد.
من، چاه، خبرنگاری
اوایل انقلاب برای تهیه گزارشی به منظور درج در روزنامه خراسان با طناب به داخل چاه های قنات شاهیک رفتم که مقنی دچار مشکل شد و حدود دو ساعت در ته چاه ماندم تا مالکان قنات آمدند و مرا نجات دادند.
بعد از آن تصمیم گرفتم دیگر ازاین گزارش ها تهیه نکنم اما به حدی به این حرفه علاقه دارم که با وجود 36سال سابقه کار همچنان دوربین و قلم را کنار نگذاشته و نمی گذارم.
مسئولان با نفت آمدند
ابتدای شغل معلمی ام در یک روستا، برایم بوی دود از لباس بچه ها عجیب بود. به همین خاطر از آنها پرس و جو کردم و فهمیدم نفت سفید به روستا با وجود اینکه هوا سرد است اما نمی رسد و اهالی روستا مجبور می شوند در آن سرما با آتش زدن کنده خودشان را گرم کنند.
دانش آموزان در توضیحات از احتمال خفه شدنشان از دود آتش کنده نگران بودند و همین شد که تصمیم گرفتم این مطلب را به کمک یکی از خبرنگاران پیشکسوت روزنامه خراسان رسانه ای کنم.
درست روز بعد چاپ یادم هست که مسئولان برای بررسی مشکلات به روستا آمدند و یک تانکر نفت سفید هم رسید.من از آن زمان ورود به حرفه خبرنگاری را دنبال کردم.
چاه شولک برق دار شد
سال 93 برای ویزیت رایگان به مناسبت هفته دفاع مقدس همراه برادران بسیج به روستای چاه شولک بخش درح دارای جمعیت 40خانوار رفتم. درآنجا با دیدن محرومیت های روستا مصمم شدم تا گزارشی از محرومیت این مردم را به زبان قلم بیان کنم. اهالی این روستا از آب شرب و برق برخوردار نبودند و با داشتن راه ارتباطی بسیار نامناسب، سرویس بهداشتی هم نداشتند چه برسد به حمام.
بنابراین گزارشی تهیه کردم واین گزارش چاپ شد و پس از انتشار آن مسئولان دو شهرستان سربیشه ونهبندان بیشتر با این روستای ناشناخته آشنا شدند.
در واقع تا آن موقع هیچ یک از شهرستان های سربیشه و نهبندان این روستا را به طورکامل عضوی از خودنمی دانستند واز آن زمان به بعد بود که بازتاب گزارش این شد تا گروه های جهادی به این روستا بیایند .درایام عید امسال یک مسجد و چند چشمه سرویس بهداشتی دراین روستا توسط گروه جهادی احداث شد و علاوه بر آن اهالی این روستای محروم از نعمت برق هم برخوردار شدند.