حیاط موزائیک شده کوچکی را تصور کن که پیرامون آن را دیوارهای کاهگلی احاطه کرده و خانمی جوان نشسته بر زیراندازی به سرعت در حال گزینش و دسته بندی هزاران شاخه گل نرگس است و هر دسته را درون دیگ های بزرگ پر آب اطرافش می گذارد؛ بانویی بین آن همه گل .
عطر نرگس و بوی کاهگل محشری برپا کرده که بزم نور و رنگ را کامل می کند. اما خانم جوان می گوید: از هرچه گل نرگس است بیزارم ! . . . .
از آن احساسات نابی است که خیلی کم به سراغت می آید، اما وقتی می آید تمام سلول های بدنت را درگیر می کند.
اصلا انگار به یادت می آورد که روزگارانی بال داشته ای و دوباره شوق پرواز در وجودت ریشه می دواند، پرواز به روشنایی های کودکی.
مثل بوی ناب یاس های رازقی، مثل صوت مست کننده موذن زاده، مثل بوی قورمه سبزی در کوچه های کاهگلی شهر و مثل چند شاخه ساده نرگس روی میز عسلی قدیمی پذیرایی بی بی جان.
اگر حدود یک ساعت از بیرجند به سمت «خور» رانده باشی و هرآنچه دیده ای رنگ خاک داشته و بوی کاهگل، با دیدن لکه های سبز رنگ بین کوه ها به وجد می آیی، هرچند که برای رسیدن به روستای کوچک «دستگرد» باز هم باید به جاده ای ناهموار و خاکی بپیچی.
از دور به نظر خالی از سکنه می آید. خانه های کاهگلی روی تپه ها نیمه مخروبه اند و تک درخت نخلی در کوهپایه خودنمایی می کند. باور اینکه در این روستای خشک، نرگس زارهای پرباری وجود داشته باشد دشوار است. اما آدرس درست است.
نزدیک تر که می شوی از دور مردی را می بینی که از پی گاوی روان است و از کنار آن نخل بلند تنها می گذرد و به سمتت می آید. تپه ها را که رد می کنی کنار تکیه ای که خودشان هیئت می نامندش خانم و آقای جوانی به استقبالت می آیند. یکی از 8 خانوار باقیمانده در روستا.
پدرشان هم که همان مرد در پی گاو بود از راه می رسد."نخعی" مالک مزارع نرگس موجود در روستاست. گرمی استقبالشان همانقدر مطبوع است که عطر نرگس ها. با ما همراه می شود به سمت روستای مجاور به نام «آویش» .
کوچکتر و خالی تر از «دستگرد ». نرگس زارها آنجاست. قطعات کوچک هزار و 2 هزار متری پراکنده که به گفته نخعی به دلیل خشکسالی و کمبود شدید آب امکان توسعه آن نیست.
مشخص است که گل های قسمت هایی از مزارع چیده شده و اکنون بوته های سبز رنگ خالی خودنمایی می کند اما بیشتر نقاط هنوز با گل های زرد و سپید نرگس تزئین شده است.
عطر نرگس تمام خاطراتت را به بازی گرفته و نوستالژی ، لحظه ای رهایت نمی کند. برای نخعی اما همه چیز به این زیبایی نیست.
از رفتن روستائیان به خاطر خشکسالی می گوید و نبود مشتری مناسب برای گل ها. او هر شاخه گل را که یک سال مراحل کاشت، داشت و برداشت را برای آن ها اجرا کرده است به قیمت 250 تومان می فروشد؛ به مشهد و بیرجند.
اما قیمت پایین گل تنها دغدغه اش نیست. دغدغه بزرگتر یافتن مشتری و ارسال به موقع گل ها با اتوبوس است چرا که هرچند نرگس خوسف از جمله ماندگارترین نرگس هاست باز هم با گذر هر ساعت از چینشش، عطر و زیبایی خود را بیشتر از دست می دهد.
این در حالی است که گل نرگس از جمله گلهایی است که علاوه بر طراوت و زیبایی بخشی به محیط، خواص درمانی شگفت انگیزی نیز دارد. از امام رضا (ع) روایت شده است از بوییدن گل نرگس غفلت نکنید. زیرا در بدن رگی است که انسان را دچار افسردگی میکند و بوی گل نرگس از بین برنده و درمان افسردگی است.
علم نیز ثابت کرده است که نرگس خواص درمانی فراوان و شگفت انگیزی دارد. از جمله جلوگیری از ابتلا به زکام و بهبود سرماخوردگی، درمان و کاهش اسپاسم، دردهای مفاصل و شکستگی اعضای بدن ، بهبود دررفتگی مکرر مفاصل مثل شانه، کتف، دست و پا و درمان عفونت زخمهای عمیق. با این وجود در کشور ما این گل را غالبا برای عطر و زیباییش می خرند و هیچ فرآوری روی آن صورت نمی گیرد.
به عبارت دیگر خام فروشی نرگس زیان پنهان و عظیمی است که هر ساله نرگس کاران کشورمان متحمل می شوند. بخصوص اگر همه گل های نرگس کشور با هم برسد. در این صورت دلالان با کاهش شدید قیمت ،کمر تولید کننده را می شکنند.
نخعی می گوید که از محل فروش نرگس ها سالانه 15 تا 20 میلیون تومان درآمد دارد. مشروط بر آن که سرما همه امیدهایش را ناامید نکند و خشکسالی ادامه نیابد. اما با ادامه روند موجود او هیچ امیدی به آینده ندارد، حتی آینده نزدیک.
گل ها را که می چینند به خانه شان در روستای دستگرد می برند.
خانه ای که همان دم در ورودی اش یک دسته بزرگ گل نرگس کنار دیوار کاهگلی نهاده شده و همراه با دو کبوتر سپید زیبا روی دیوار به تو خوش آمد می گوید.
در خانه ، خودش و دخترش شروع به دسته بندی نرگس ها در دسته های 25، 50 و 100 تایی می کنند که منظره ای بدیع را در حیاط کوچک خانه پدید آورده است.
حیاط موزائیک شده کوچکی را تصور کن که پیرامون آن را دیوارهای کاهگلی احاطه کرده و خانمی جوان نشسته بر زیراندازی به سرعت در حال گزینش و دسته بندی هزاران گل نرگس است و هر دسته را درون دیگ های بزرگ پر آب اطرافش می گذارد؛ بانویی بین آن همه گل.
عطر نرگس و بوی کاهگل محشری برپا کرده که بزم نور و رنگ را کامل می کند. اما خانم جوان می گوید: از هرچه گل نرگس است بیزارم! ...
دلیلش را خودش توضیح می دهد: گل های نرگس با هم می رسند و زود خراب می شوند.
از یک ماه پیش زندگی ما شده تلاش زیاد و استرس بازاریابی. همسرم دائما این طرف و آن طرف دنبال مشتری است و با عرضه بیشتر تقاضا ، قیمت هر روز بیشتر کاهش می یابد.
این درحالی است که هیچکس به فکر بهبود کیفیت و افزایش بهره وری تولید نیست.
وی از مسئولان و اصحاب رسانه گله مند است: هیچکس به فکر فرآوری و بهبود تولید گل نرگس نیست. اسانس و روغن گل نرگس ارزش افزوده بسیاری دارد ولی به دلیل نبود صنایع تبدیلی و عدم حمایت مسئولان ما همچنان نرگس را به صورت سنتی می کاریم، برداشت می کنیم و می فروشیم.
رسانه ها هم فقط از زیبایی آن می گویند و می نویسند وهرگز هیچ اتفاق خوبی نمی افتد. هر سال همین روال تکرار می شود.
حرفهایش تلخ است اما واقعیت دارد.
همان طور که با سرعت کارش را می کند، می گوید: شمارا به خدا نرگس و نرگس کاران را نجات دهید. طوری بنویسید که مسئولان از خواب بیدار شوند و به داد ما و این تولید برسند.
در راه بازگشت هرچه عطر نرگس ها خفیف تر می شود بیشتر به فکر می روی؛ چگونه بنویسی که قلمت صدا کند و مسئولان را بیدار؟ صدای پتک یا سکه را چگونه می نویسند؟