«و همان گونه که شما را بار نخست آفریدم امروز تنها نزد ما آمده اید و آنچه به شما داده بودیم پشت سرخویش – در دنیا – واگذاشتید...»( آیه 94 سوره انعام)
خدایا آمده ام، شرمسار و خجل ولی امید وار آمده ام، منم، همان بنده گریز پا، همان که عهد می شکند و پرده دری می کند، همان که پرده پوشی هایت او را گستاخ کرده ،آری باز هم آمده ام.
درد تو بهتر ز درمان کسان
رد تو بهتر ز احسان خسان
آمده ام که با تو سخنانی از جنس دل بگویم، زانو بغل بگیرم، چشمی تر کنم و عفوت را تقاضا کنم. آمده ام تابه یاد بیاورم همه داشته هایم بی حضور تو ،سرابی بیش نیست.
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دم است، باقی ایام رفت
آمده ام بگویم با همه این بدی هایم باز هم به جز تو کسی را ندارم، آمده ام تا از غضب و سخط تو به رحمت خودت پناهنده شوم ، چرا که به تو نه در حد گناه خویش که به عظمت رحمت تو که هیچ کس کران آن را نمی داند، نگاه می کنم.
این که همیشه در برابر گناهان بیشمارم مورد رحمت و عنایت تو قرار گرفته ام مرا آن چنان به لطفت امیدوار کرده که در این شب های عاشقی قدر ، از تو در خواست عنایت هایی می کنم که به بندگان خاص خود عنایت می کنی.
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست (مولوی)
خدایا، آمده ام در جمع خوبانت تا همراه مناجات های عاشقانه و صادقانه آن ها، من هم بگویم «سبحانک یا لا اله الا انت» و حالا که رحمتت فراگیر شده و آسمانیان با اهل زمین در تسبیح تو همنوا شده اند، به پشتوانه لطفت با امیدواری فریاد بزنم
« الغوث الغوث، خلصنا من النار یارب»