رنجبر- عده ای جوان در پارک دور هم نشسته اند و با صدای بلند می خندند .
در این بین گاهی در صحبت هایشان از واژه هایی استفاده می کنند که تعجب هر رهگذری را بر می انگیزد . کلمات و واژه های آن ها را نمی توان در هیچ فرهنگ لغتی یافت جز در همان ادبیات کوچه و بازاری که این روزها در هر جایی می توان از آن بسیار شنید .
ادبیاتی مانند بچه مایهدار (آدم ثروتمند و پول دار)، حالتو اخذ کردم (حالت را گرفتم)، بتعریف (تعریف کن)، های بیست (بهترین)، بیق (گیج- عقبافتاده)، برو جلو بوق بزن (زیاد ادعا نکن، زیاد حرف نزن)، انبارتیم (مخلص شما هستیم)، پا (رفیق، دوست)، اومد حرف بزنه بالانس زد (کنایه از حرف نامربوط زدن)، پول شیرینی (رشوه)، چمنتیم (چاکر و مخلص و نوکر شما هستم؛ چمن مخفف ۳ واژه چاکر، مخلص و نوکر است)، اگه تو ختمی ما هفتیم (کنایه از برتریجویی)، چترباز (مزاحم، مفتخور)، شتیلباز هفت خط (فردی که دایم از راههای گوناگون پول میگیرد) این روزها مثل نقل و نبات در جامعه بر زبان رانده می شود در حالی که از هیچ ریشه ای تبعیت نمی کند و گاه آن را در صحبت های کودکانه بچه ها نیز می توان شنید.
آلودگی کلام از این نوع یکی از آسیب های اجتماعی است که این روزها درلایه های مختلف جامعه نفوذ کرده است همان ادبیاتی که از آن به عنوان ادبیات «لمپنی» یاد می شود.
نقش رسانه ملی
یکی از شهروندان می گوید: بسیاری از این واژه ها از طریق برخی برنامه های رسانه ملی وارد جامعه می شود و تا مدت ها نقل زبان کوچک و بزرگ است. البته در این بین بعضی لغات و واژه ها نیز زاییده ذهن و تخیل برخی از افراد جامعه است .
«سارمی» می افزاید: قرار نیست هرچه از رسانه ها در جامعه منتشر می شود را درست بدانیم و تقلید کنیم چرا که استفاده از برخی واژگان در فیلم ها باعث آلودگی کلام در جامعه می شود.
یکی دیگر از شهروندان که دانشجوی ترم دوم جامعه شناسی است می گوید: این روزها در برخی مکانهای اداری، دانشگاهی و به ویژه محیط هایی که بیشتر مردانه و پسرانه است ، تعدادی از اعضا نه به چارچوبهای رفتاری توجهی دارند و نه خود را ملزم به حفظ حرمت و محدوده رابطه با دیگر همکاران و مراجعان میدانند و ادبیاتی را به کار می برند که هویت ندارد و نظیر آن را بسیار می توان شنید .
«حسینی» ادامه می دهد: فضای مجازی هم در شیوع و رواج برخی ادبیات کوچه و بازاری که وصله ناجوری در ادبیات گفتاری جامعه به نظر می رسد به نظرم نقش دارد .
وی اضافه می کند: اولین تبعات و آسیب جدی این موضوع متوجه افرادی چون کودکان است زیرا آن ها ناخواسته چنین الفاظی را می شنوند و در شوخی های کودکانه خود به کار می برند بدون این که از عواقب آن چیزی بفهمند . نکته دیگر این که تکرار چنین واژه هایی در ادبیات عامیانه قبح و زشتی آن را نزد مردم از بین می برد که مناسب جامعه نیست .
وی می گوید: در برخی محیطها گاهی همین اصطلاحات را به نوعی، نماد رفاقت و صمیمیت و راحتی افراد با هم می دانند در حالی که چنین موضوع ناخوشایندی بر تفکر مردم اثر نامطلوبی می گذارد.
به گفته وی اگر این پدیده ناهنجار «آلودگی کلامی» را که بیشک بخشی از آن مانند دیگر آسیبهای فرهنگی و اجتماعی ناشی از گسترش شبکههای ارتباطی است جدی نگیریم، در روزگاری نه چندان دور بخش جداییناپذیر فرهنگ اصیل کلامی در جامعه میشود و بسیاری از حرمتها و حریمها از بین میرود.
رشد با ادبیات لمپنی
یک کارشناس ارشد جامعه شناسی در این باره می گوید: «خفن تیریپ زدی»، «ضایعش کردم»، «اند مرامی»، «سوتی دادی عزیز»، «اسگلش کردم»، «ضد حال میزنه»، «سه سوته مییام»، «هنوز تو کفش هستم » و...واژه ها و ترکیباتی هستند که باعث رواج نوعی از ادبیات شبه لمپنی و ابداع واژگان نوظهوری شده اند که سالها پیش آن ها را فقط در ادبیات گروههای لمپن یا مشهور به «جاهلان» جامعه میدیدیم، که امروزه به طور فراگیری متداول و در زبان گفتاری و حتی نوشتاری مردم جاری شده است.
«منیره جمجاه» می افزاید: «لمپن» یا «لومپن» (Lumpen) واژه ای آلمانی است که در فرهنگ دهخدا به معنی بیکاره و ژندهپوش آمده است.
واژة «لمپن» یا «لومپن» در مفهوم لغوی آن به کسی اطلاق می شود که به گروه یا طبقه خاصی وابسته نباشد و بدون هرگونه ارتباط و همبستگی طبقاتی است.
به گفته وی امروزه کاربرد واژگانی چون بچه مایهدار ، حالتو اخذ کردم ، بتعریف، های بیست ، بیق ، برو جلو بوق بزن ، انبارتیم ، پا ، اومد حرف بزنه بالانس زد ، چمنتیم و... تنها محدود به زبان نسل جوان کشور نمیشود و به گفتار برخی والدین و کودکان نیز وارد شدهاست.
وی ادامه می دهد: جالب آن که برخی حتی استفاده از این واژه ها را نوعی «تفاوت» و «تشخص» در شیوههای گویشی و نوشتاری قلمداد میکنند و حتی برخی کاربرد این گونه ادبیات را در گفتارشان تنها به خاطر تکرار آن ها در سریال ها و برنامه های تلویزیون می دانند.
وی تاکید می کند: رویکرد برخی نوجوانان و جوانان به گفتار لمپنی برای نشاندادن رشد است و این که دیگر بچه نیستند.به سخن دیگر یک زبان بیهویت، میشود هویت برای برخی جوانان.
آن طور که وی می گوید: از طرفی دیگر دستاویز کردن یک زبان چاله میدانی و بیبنیاد از سوی نوجوانان و جوانان، دورشدن از کودکی و تاییدی برای بزرگشدن و خودی نشاندادن است.
وی ادامه می دهد: در این بین، سهم صدا و سیما را نمیتوان در رواج این نوع از ادبیات شبه لمپنی، از نظر دور داشت ، صدا و سیما نباید در برنامههای خود از کلمات، اصطلاحات و ترکیباتی که در کوچه و بازار رواج دارد استفاده کند . مردم با اینگونه موارد آشنا هستند، اما از آن استفاده نمیکنند چون رسمیت ندارد.
اما پخش این نوع کلمات و اصطلاحات در صدا و سیما مانند آن است که مسئولان آن را تایید میکنند و همین موضوع باعث رواج بیشتر آن در جامعه میشود. هنگامی که در صدا و سیما این اتفاق میافتد، این گونه واژگان بدون عبور از صافیهای دستوری وارد زبان میشوند و حتی گاهی اوقات شاهد آن هستیم که افراد تحصیلکرده نیز این واژه ها را به کار می برند.
وی راهکارهایی هم برای عقب راندن و فراموش شدن این نوع ادبیات گفتاری سخیف دارد . از نشانههای فرهیختگی یک جامعه، توجه به چگونه سخنگفتن و نوشتن است. رفع نیاز جوانان، آنان را از دست یازیدن به زبان لمپنی باز میدارد که یکی از آنها بازگذاشتن راهِ آزادانه سخن گفتن است و نخستین راهکار، دادن نقش بیشتر به نخبگان فرهنگی، برتابیدن نقد فرهنگ جامعه و بازداوری در مورد آن است. دومین راهکار به اعتقاد وی استفاده از کارشناس زبان فارسی یا زبانشناس در برنامههای تلویزیونی است که با حضور کارشناس زبان شناسی می توان برنامه ها را کنترل و از آسیب جدی به زبان شیرین فارسی جلوگیری کرد چون با استفاده از ادبیات عامیانه فارسی می توان
برنامه های خوبی برای صداو سیما ساخت و همچنین آموزش همگانی درست سخنگفتن و درست نوشتن را مورد توجه بیشتر قرار داد.