گذری به زمستان های قدیمی خانه
تعداد بازدید : 40
فتیله فتیله،خاطرات زمستانی
زهرا خسروی - صدای پای زمستان که از کوچه های پاییز به گوش می رسد، بزرگ ترها دست به کار می شوند و برای مهیا کردن وسایل گرمایشی سراغ انباری خانه می روند تا نفس اهل خانه در روزهای زمهریر زمستانی به سوز ماه های این فصل گره نخورد و خواب از چشم آن ها گرفته نشود. وسایلی که هر چند با امکانات امروزی جزو به اصطلاح نوستالژی های نسل گذشته به شمار می رود و خاطره های زیادی را در ذهن ها تداعی می کند اما در زمستان های نه چندان دور که برف پارو پارو مهمان پشت بام خانه ها می شد، جزو جدایی ناپذیر زندگی بود.
چراغ علاءالدین
خیلی ها هنوز چراغ های علاء الدین سبز و زرد رنگ را که در فصل سوز و سرما از پستوی خانه بیرون می آمد و در گوشه ای آرام می نشست به یاد دارند، وسیله گرمابخشی که بچه ها را در روز سرد و برفی زمستانی و بعد از یک بازی پرهیجان دور هم جمع می کرد تا یخ سرانگشتان دست و پایشان به لطف گرمای چراغ باز شود. همان چراغ هایی که مادر موقع اذان صبح کتری لعابی را روی شعله آبی سوز آن می گذاشت تا قل قلی در گوش زمستان به راه بیندازد و چای صبحانه را تا موقع رفتن به سر کار پدر به راه کند و بعد از جمع کردن بساط صبحانه، قابلمه آبگوشت، آش، سوپ و ... را روی آن می گذاشت تا فکری برای ناهار ظهر بردارد. چه بوی دل انگیزی در اتاق می پیچید، از بوی چراغ نفتی و آبگوشت مادر، آن گاه بود که هر روز قدم هایت را برای رسیدن به خانه سریع تر برمی داشتی.
بخاری
استفاده از بخاری نفتی هم برای زمستان های سرد آن روز که هوا نقشی چون انار سرخ بر پوست دست و صورت می انداخت، حکایت دیگری دارد، خاطراتی که هر چند شیرینی آن را زیر دندان حس می کنی اما دردسرهای آن هم فراموش نشدنی است. حکایت همان خانه پدری با اتاق های کوچک و تو در تو که زمستان فقط یک یا دو اتاق آن به وجود چراغ و بخاری نفتی آراسته می شد و دیگر اتاق ها حکم سیبری را داشت و آن گاه دنیا جلوی چشمانت تیره و تار میشد که قرعه به نام تو می افتاد و مجبور می شدی برای آوردن یا بردن وسیله ای به سرعت برق بروی و به سرعت باد برگردی.در اتاق دیگری هم جسم بی روح یک بخاری در گوشه ای سوت و کور قرار گرفته بود تا اگر مهمانی قدم رنجه کرد و قصد اقامت داشت، آتشی به جان آن انداخته شود. همان بخاری هایی که باید چند بار در روز سراغ گالن نفت می رفتی تا شکم سیری ناپذیر آن پر شود. انداختن اولین کبریت روشن در کوره های سیاه بخاری و شعله ور شدن آن، آن گاه که گاهی به دلیل جمع شدن مقداری نفت درون شکم گنده اش تمام قد زبانه می کشید، حکایت دیگری دارد.
کرسی
گاهی برخی گرمای چراغ و بخاری کفاف زمستان هایشان را نمی داد و دست به دامن کرسی می شدند تا هم جمع شان به مدد این وسیله قدیمی جمع تر و هم بهره بیشتری از گرما در زمستان های استخوان سوز آن سال ها نصیبشان شود. گرمایی که با رفتن زیر کرسی از پاها شروع می شد و به سرعت زیر پوست بدن می دوید و حس توصیف نشدنی را به تصویر می کشید.روزها هر چند کرسی، چندان در کانون توجه اعضای خانواده قرار نداشت چرا که هر فردی مشغول به کاری بود و کمتر سراغ آن را می گرفت اما شب ها مرکز ثقل دورهمی های همیشگی بود و هر فردی گوشه ای از آن را برای خود ثبت کرده بود تا شب غیر قابل توصیف، آرام و گرم دیگری را تجربه کند. انگار همین دیروز بود که مادرها در خانه چای مهربانی دم می کردند و کاسه های آجیل زینت بخش کرسی های خانه بود، انگار همین چند روز پیش بود که دخترکان کنار چراغ های نفتی در گوشه دنجی از خانه می نشستند و برگه ای را به نفت آغشته می کردند تا با مدادهای تراش خورده تصویری از کتاب درسی شان را راحت تر نقاشی کنند. حالا با این که سال هاست زمستان دیگر آن شدت و اقتدار سرما و برف و باران سال های گذشته را ندارد اما هنوز مزه شیرین مهربانی آن روزها و خاطره های طعم دار شده با بوی نفت در گوشه گوشه ذهن بسیاری از بزرگ ترها خودنمایی می کند و غبار فراموشی نمی گیرد.