قاسمی – 19 ساله بود و سال آخر دبیرستان درس می خواند که در راهپیمایی ها و برنامه های انقلابی شرکت می کرد. تصویر آن روزش با حالا که در آستانه 60 سالگی است تفاوت زیادی دارد. چهار شنبه 10 بهمن عکسی از رویدادهای انقلاب در روزنامه خراسان جنوبی چاپ شد تا آن ها که به خاطر دارند یکی از حاضران در راهپیمایی مردم بیرجند علیه نظام شاهنشاهی را برای نوشتن از خاطرات آن روزها شناسایی کنند و این اتفاق خیلی زود رخ داد.«محمد رحیم زادگان» همان جوان آن روز و مرد باتجربه امروز است که پس از آن سال ها هنوز هم خاطرات آن روزها را خوب به یاد دارد. حالا پس از پیروزی انقلاب شغل آزاد را پیشه خود کرده است و در یکی از خیابان های مرکز استان به تعمیر خودرو مشغول است. قرارشان میدان ششم بهمن بود، همه جمع شده بودند، نوجوان ها، بچه ها، زنان و مردان. حتی سالخوردگان هم آمده بودند. وعده گاه، میدانی بود که آن روزها به اسم ششم بهمن می شناختند. رو به روی بانک ملی بیرجند، نرسیده به جایی که امروز میدان امام خمینی (ره) نام دارد. کار هر روزشان شده بود که مسیر مسجد آیتی تا این جا را پیاده بروند و شعار مرگ بر شاه سر دهند. سرما، تهدید ارتش، کتک و ... هیچ چیز جلودارشان نبود. این تصویری از روزهای فراموش نشدنی بهمن 57 است که مردم بیرجند را هم به خیابان ها کشیده بود. او هم در جمع مردم بود، «محمد رحیم زادگان» آن روز هم در راهپیمایی حضور داشت. هر چند به خاطر ندارد که چه روزی از بهمن بود اما می گوید: عکس چاپ شده در روزنامه خراسان جنوبی مربوط به یکی از راهپیمایی های مردم بیرجند است. آن روز محمد باقر کمیلی از سخنرانان مشهور روی وانت ایستاد و در مخالفت با رژیم شاه سخنرانی کرد.
تعطیل کردن مدرسه ها
«رحیم زادگان» هم مانند خیلی از دوستانش قید مدرسه را زده و عازم میدان شده بود. هنوز به یاد دارد که بین 50 تا 100 دانش آموز جوان، هر روز از دبیرستان «شهرستانی» راهی دبیرستان خزیمه علم می شدند و بیرون مدرسه شعار می دادند تا این که دبیرستان هم تعطیل شد و همه با هم عازم راهپیمایی می شدند، جوانان هم به دنبال هم راه می افتادند و مدرسه ها را تعطیل می کردند. روزهای بهمن شعور و درک سیاسی مردم بالا بود حتی معلمان و اولیای مدرسه هم مانع شان نمی شدند و برخی معلم ها دانش آموزان را تشویق و همراهی می کردند. این مبارز دوران انقلاب می گوید: راهپیمایی ها از مسجد چهاردرخت و آیتی به طرف میدان امام خمینی (ره) و شهدای امروز بود. خاطره هفتم بهمن را هنوز در ذهن دارد، آن روز از طرف میدان ابوذر به سمت میدان شهدا راهپیمایی بود. مقابل ژاندارمری که رسیدیم شعارها شدت گرفت، مرگ بر شاه و درود به سرباز، ناگهان صدای وحشتناک و شدید گلوله جمعیت را متفرق کرد، افسری با فحاشی و تهدید به طرف یکی از بچه ها شلیک کرد و شنیدم که یک نفر گفت تیر خوردم و بعد از چند ساعت متوجه شدم همان شهید سورگی بود که آن جا به شهادت رسید.
شعارهای آن روزها
از شعارهای آن روزها درود به سرباز، مرگ بر شاه، بختیار بختیار نوکر بی اختیار، تا شاه در کفن نشود این وطن وطن نشود و ... را به یاد می آورد. بهمن ماه که می شود روزهای مدرسه دوباره برایش تداعی می شود روزهایی که در قفسه نیمکت ها اعلامیه نگه می داشتند و روی تخته شعار مرگ بر شاه می نوشتند. صبح ها یکی از بچه های مدرسه می دوید و در همان حال اعلامیه های امام خمینی (ره) را در اختیار دیگران قرار می داد اما نامش مخفی ماند تا این که بعدها فهمید دوستش احمد رضا آزاد بود که در دبیرستان اعلامیه پخش می کرد. او می گوید: همراه برادر بزرگ و کوچک ترم اعلامیه ها را می خواندیم و در راهپیمایی ها شرکت می کردیم و ترس از نیروها نیز اثری در هیچ یک از ما نداشت و هر چه یاد می گرفتیم و می خواندیم به آن ها می گفتیم. آن زمان جوان ها همه پای کار بودند. یادم هست یک شب حدود 50 نفر بودیم که جلوی شهربانی میدان امام (ره) شعار می دادیم که با تهدید نیروهای ژاندارم تا خیرآباد دویدیم.
«رحیم زادگان» به روزی اشاره می کند که عده ای چماقدار را سوار بر کمپرسی در میدان شهدا دیده بود که از خیابان 17 شهریور فعلی به طرف مسجد آیتی منتقل می شدند. وقتی به آن جا رسیدم آثار خراب کاری آن ها را دیدم که شیشه های مسجد را شکسته و خودروی سواری سبزرنگی را به آتش کشیده بودند. آن ها توسط رژیم اجیر شده بودند تا به مردم حمله کنند.
همبستگی و وحدت مردم
به نظرش همبستگی، وحدت و مهربانی آن روزهای مردم ستودنی و قابل تقدیر بود زیرا عامل پیروزی انقلاب شد. همه هوای یکدیگر را داشتند، از رژیم خسته بودند. روز تیراندازی و حمله ماموران رژیم، در خانه های خود را برای بقیه باز می گذاشتند تا کسی آسیب نبیند و فرصت فرار داشته باشد. در همه مراحل مردم با هم همراه بودند، در راهپیمایی، اهدای خون برای مجروحان تیراندازی و توزیع شیرینی در روز پیروزی همه جا پای کار بودند.
وی روزهای شاد بهمن را هم به یاد دارد وقتی از تلویزیون سیاه و سفید کوچک خانه شان، ورود امام (ره) به ایران را دید و پس از آن شادی و خوشحالی مردم جلوی مسجد آیتی را نظاره کرد، آن ها که در خیابان و از تلویزیونی روی یک پیکان، بازگشت رهبر پیروزی را جشن گرفته بودند.
وی معتقد است نظم و ترتیب و همدلی آن روزهای مردم ستودنی بود، وقتی خودشان ستاد انتظامات تشکیل می دادند و راهپیمایی ها را هدایت میکردند و مواظب همدیگر بودند. روحانی ها در صف مقدم بودند و افرادی چون آیت ا... ربانی، آیت ا... عارفی، خاندان آیتی و ... در روشنگری مردم نقش عمده داشتند.
شهید محمد شهاب و محمد باقر کمیلی هم هر جا که می شد سخنرانی می کردند. روز پیروزی را هم به یاد دارد وقتی مردم خودشان شیرینی توزیع می کردند و کام همه شیرین شد.