شبی که آینه لرزاند شانه هایم را
برای صبح نخواندم شبانه هایم را
تمام عمر نشستم به پای آن چه نبود
به دست باد سپردم جوانه هایم را
غزل غزل بسرایم بهانه هایم را
غریب مانده ام این جا و دست عاطفه ای
هنوز لمس نکرده است شانه هایم را
به جز نسیم و به جز موج ها، نخوانده کسی
به گوش جنگل و دریا، ترانه هایم را
چگونه شرح دهم با زبان زخمی شعر
میان این همه آتش زبان هایم را؟!
اگر چه پنجره ها رو به روی من بسته ست
رها نمی کنم این پشتوانه هایم را!
اثر ناصر فیض
برگرفته از کتاب گناه اول