زهرا خسروی- 12 سال بیشتر ندارد، درد نه تنها امان خودش را بریده بلکه اعضای خانواده را هم کلافه کرده است، چند شب است نه خودش خواب راحتی به چشمانش آمده و نه گذاشته است بقیه با خیال راحت پس از یک روز کشت و کار و رسیدگی به گاو، گوسفند و ...، سر بر بالین بگذارند و خستگی از تن به در کنند. روی بیرون رفتن هم ندارد، درد آن قدر فشار آورده که گوشه ای از صورتش مانند گردویی بالا آمده است. صبح خروس خوان مادر سراغ همسایه ها می رود تا دوایی برای کاهش دندان درد دخترش به خانه ببرد اما هیچ کدام کارساز نیست و به سفارش برادر، شال و کلاه می کند تا دختر را با ترفندهای ریز و درشت برای خلاصی از دندان پوسیده و دردهای غیر قابل توصیف روانه شهر کند تا به قول ضرب المثل معروف، دندان لق را که چند روزی امانشان را بریده است، بکشند و دور بیندازند.هوا کمی ابری است، چند قطره باران روی چادر رنگی مادر و کلاه پوستی دایی می بارد، با هر زحمتی سوار بر وسیله می شوند و راه شهر را در پیش می گیرند، بعد از چند ساعت خود را جلوی یک مغازه قدیمی می بیند، روی صندلی می نشیند اما دلش مانند سیر و سرکه میجوشد تا چرخه نوبت به او برسد. بعد از چند ثانیه مرد، قیچی قدیمی سلمانی را کنار می گذارد و با یک انبر و نگاهی به دهان و دندان ها دست به کار میشود و با اولین ضربه و چرخاندن آن در دهان، دنیا جلوی چشمانش تیره و تار می شود!
مادر و دایی با دستپاچگی او را روی صندلی دیگری منتقل می کنند تا اندکی رمق گیرد و برای ضربه آخر و کشیدن دندان آمادگی لازم را به دست آورد و بعد از چند دقیقه همه چیز تمام می شود.این ها یادآوری خاطرات یکی از بانوانی است که حالا موی در آسیاب زمانه سپید کرده و سن و سالی پشت سر گذاشته است. او میگوید: ماجرای کشیدن دندانم به همین جا ختم نشد چرا که خون ریزی بعد از آن هم امانم را برید و هر چه پارچه تمیز روی آن میگذاشتم موفق به قطع آن نمی شدم هر چند با چای تیره نیز چند بار دهانم را شست و شو دادم اما سرانجام به توصیه دایی از چند تکه یخ برای جلوگیری از خون ریزی بیشتر استفاده کردم. «علی آبادی» ادامه می دهد: بعد از آن ماجرا، حتی اگر کارد به استخوانم می رسید دیگر حاضر به کشیدن دندان با این وضعیت نمی شدم و گاهی به اجبار و با کمک یکی از اعضای خانواده و به وسیله یک رشته نخ ضخیم برای خلاصی از شر دندان پوسیده دست به کار می شدم.شهروندی هم با اشاره به این که پدرش در گذشته اقدام به کشیدن دندان در یکی از شهرهای دیگر می کرد، میگوید: وضعیت گذشته و امکانات رفاهی و درمانی آن زمان قابل مقایسه با الان نبود که همه ابزار و امکانات در دسترس قرار دارد. «افضلی» ادامه می دهد: به یاد دارم موقع کشیدن دندان و مراجعه افراد به پدر، باید دو نفر سر فرد را محکم نگه می داشتند تا بتوان او را از شر دندان پوسیده اش خلاص کرد. به گفته وی، در گذشته دندان پزشک و دندان ساز تجربی نیز به ندرت یافت میشد مگر در شهرهای بزرگ و مردم برای کشیدن دندان به افرادی مراجعه می کردند که در کنار سلمانی یا دیگر فعالیت ها اقدام به این کار می کردند.
دردی که هنوز دردآور است
شهروند دیگری با تاکید بر این که در گذشته، شهرها به ویژه نقاط روستایی مانند حالا دسترسی زیادی به پزشک نداشت، می گوید: بیشتر افراد برای کشیدن دندان به اجبار به افرادی که به صورت تجربی تبحری در این زمینه کسب کرده بودند مراجعه و درد زیادی را تحمل می کردند، طوری که پس از گذشت سال ها یادآوری آن نیز به گونهای دردآور است. به گفته «اسدی»، هنوز فراموش نکرده ام دردهای شبانه روزی دندان را، زمانی که استفاده از داروهای گیاهی آن هم به توصیه اطرافیان کارساز نبود و باید راهی یکی از روستاها در چند کیلومتر آن طرف تر محل سکونتمان میشدم و تن به انبر یا حتی گاهی قندبر برای کشیدن دندان می دادم!
وی ادامه می دهد: دردهایی که فقط به قبل از دندان درد ختم نمی شد و گاهی به دلیل خون ریزی پس از کشیدن آن یا به دلیل تخصص نداشتن فرد در کشیدن دندان تا چند روز بعد مغز استخوان را میسوزاند. او که حالا 80 سال از عمرش می گذرد، می افزاید: پس از تجربه کشیدن دندان در گذشته، این خاطره برای همیشه آویزه گوشم شد تا دوباره برای دندان کشیدن به فردی مراجعه نکنم و در صورت اجبار نیز آن قدر آن را نگه می داشتم تا خودش بیفتد.
شغل پدری
یکی از افراد قدیمی که علاوه بر حرفه سلمانی اقدام به کشیدن دندان در بیرجند می کرده است، یادگیری این حرفه را به پدر و پدر بزرگش نسبت می دهد و می گوید: نسل به نسل، شغل پدری ام سلمانی، کشیدن دندان و ... بود و هر فردی که ما را می شناخت برای این کار به ما مراجعه میکرد. «جواهریان» که قدیمی ها او را به نام «دلاک پور» می شناسند، به استفاده از آمپول های بی حسی در آن زمان اشاره می کند و خوب به یاد دارد که آن ها را از «حاج عبدا...» خریداری می کرد و می گوید: زمانی که برای دریافت یک بسته آمپول مراجعه می کردیم او به ما چهار یا گاهی پنج بسته می داد که مدت ها از آن استفاده میشد. وی تا جایی که به یاد دارد، افراد بعد از کشیدن دندان با رضایت خاطر میرفتند، حتی به شبی اشاره می کند که یک مهمان از پایتخت و بنا به دعوت شرکت نفت وارد بیرجند شده بود و از درد دندان فریاد میزد اما پدر با نگاه به دندان و کشیدن آن سبب خرسندی و رضایتش شد.
ترسی از این کار نداشتم
او که اولین بار 10 یا 15 سالگی و در کنار پدر شروع به دندان کشیدن کرده است، آن را کار سختی نمی داند و می گوید: ترسی از این کار نداشتم چرا که مدت ها در کنار پدر برای آموختن وقت گذاشتم. البته این را هم اضافه میکند که بیشتر کارها توسط پدر انجام می شد مگر زمانی که حضور نداشت چرا که پدر حق استادی بر گردنمان داشت. وی ادامه می دهد: در گذشته پزشک بسیار کم بود و در بیرجند نیز دکتر «آلمانی» در مریضخانه امام رضا (ع) بیرجند مشغول به طبابت و در برخی موارد کشیدن دندان بود.از «سعادت» و «احمد» آقا به عنوان دندان سازهای قدیمی شهر یاد میکند و می افزاید: بیشتر دندان سازهای قدیمی رفته اند البته الان دست زیاد شده است و افراد متخصص با فراگیری آموزش و گذراندن دوره ها در هر حوزه ای ورود کرده اند. او هنوز در همان مغازه قدیمی اش مشغول به سلمانی است و ختم کلامش این جمله است که «روزی را خدا می رساند.»