شیرین کاری های آن روزها ؛از چهار درخت تا خیرآباد
قاسمی
بوی اشکنه گوجه فرنگی فضای خانه را پر کرده است، پسرها در خانه ها را می زنند، «تشله و عراده بازی» بساط هر روزکوچه خاکی آن هاست، سرهایشان تراشیده و قیافه هایشان شبیه هم است. در خانه دیگری «پلو گاورس» بار گذاشته اند، از سرای دیگری بوی سوختن هیزم و دود می آید، تغار سفال داخل مطبخ از خمیر لبریز است.
مردی در کوچه ها می چرخد. پیراهن کرباسش چروک شده و روی شلوار خط دار قهوه ای رنگش آویزان است. سقایی می کند و با مشک ،آب خوردن می آورد. از هر کوچه و خانه ای بو و صدایی می آید. محله خیرآباد از آن جاهایی است که دست اهالی آن به دهانشان می رسد گنجی، کبابی، رونقی، فرهنگ و خیلی های دیگر در راسته خیرآباد و در پیچ و خم کوچه های خاکی خانه دارند. نشانی از خیابان نیست و بلدیه تازه دست به کار شده است.کمی آن سوتر را به سه راه اسدی می شناسند، (اسدی) خانواده ای متمول و پرآوازه هستند. کاروانسرا نزدیک است و مغازه های گنبدی، پارچه های بزمک، کرباس، نخ قالی و ... دیگر مایحتاج مردم را می فروشند و بخشی از مسیر به بازار ملک راه دارد. چند صد متر آن طرف تر را به چهار درخت می شناسند. چهار درخت «پشخه خو» پاتوق پیرمردهایی است که غروب خسته از کار روزانه، کنار «پایو» وضو می گیرند و منتظر اذان می نشینند. از هر دری حرف دارند از ممد قربو، که بیمار شده است و مسجد نمی آید و... . صدای اذان «حجی حسین» که از مسجد چهار درخت بلند می شود خیلی ها روانه مسجدها می شوند محله چهار درخت شاید چهار درخت داشته باشد اما چند مسجد و حسینیه پناهگاه زن ها و مردهای ساده دل و ساده زیستی است که برای نماز راهی مسجد خواجه ها یا خواجه خضر می شوند. هر که بتواند پایه ای برای مسجد یا حسینیه می گذارد. این را بناهای وقفی و تعداد مسجد و حسینیه های چهار درخت می گوید که در پیچ و خم هر کوچه، یک بنای مذهبی قد کشیده است.
رنگ به رنگ یک محله
مظهر قنات نزدیک حسینیه شوکتیه، منتظر بانوهایی است که رخت و لباس ناشسته دارند. چند صدمتری آن طرف تر روی تپه، خانه های گنبدی بالا و پایین ایستاده اند برخی کوچک و بعضی چون خانه شریف بزرگ و معروف است، آن که دستش تنگ تر دیوارش کوتاه تر، لابه لای کوچه های خاکی، بوی عجیبی می آید، بوی شیربرنج، قوروت و روغن دنبه نیست بوی رنگ است، این جا را به محله رنگرزها می شناسند جایی که نخ ها و جامه ها را رنگ می کنند و... . « اِمرو اُو وَر رُود اَیه، جو مَنُو رِه مَه بِبِرم بِشویُم» بقچه لباس را با این حرف ها زیر بغل می زند و راهی سر آب می شود. خیلی از خانه ها مثل سِرای او آب ندارد. بعضی ها توانسته اند از قنات قصبه که از زیر خانه هایشان می گذرد یک ورودی کوچک با چند پله به جوی آب فراهم کنند البته تعدادشان زیاد نیست هر چند که آب قنات چندان شیرین هم نیست. اما خیلی از زن ها دنبال فرصت هستند تا هر وقت آب خیرآباد در جوی سرباز روان شود ظرف و لباس شان را کنار جوی آب بشویند. برای خوردن آب را با مشک و کوزه از قنات های بین شهر به خانه ها می برند. اما لباس را هم می شود در آب قنات و پایاب شست. حالا چه ساکن خیرآباد باشی یا چهار درخت یا محله رنگرزها، هر جای بیرجند که باشی و به خصوص یک شهروند معمولی و عادی، برنامه همین است تنها در خانه برخی اعیان و بزرگان ، جوی آب از منزل و باغ می گذرد و تامین آب برای حوض یا پر کردن خزینه حمام سخت نیست. ... این رنگ کوچه های چهار درخت، خیرآباد، سه راه اسدی و محله رنگرز هاست که حالا سیاه و سفید شده است و دیگر از آن روزهای پر رنگ و پر نشاط خبری نیست، دیوار خیلی از خانه ها فرو ریخته ،سراهای زیادی خالی و میراثی شده و قفل بسته شان سال ها باز نشده است. دیگر از خانواده های اصیل بیرجند خبری نیست و خیلی از خانه ها سکونتگاه مهاجران روستایی و اتباع شده است، بیشتر بازماندگان خانواده ها و ساکنان قدیمی و معروف بیرجند از این محله ها کوچ کرده چرا که همپای توسعه شهر، رشد نکرده اند. خانه های زیادی پایین آمده و آوار شده است، پیرزنی از سراشیبی تپه در محله رنگرزها پایین می آید صورتش را در قاب چادر پنهان می کند. رنگ پریده، زرد و زار است اما می گوید محله را درست آمده اید این جا محله رنگرزها و سال ها قبل این جا رنگرزی بوده است.
نامی قدیمی
کوچه های آسفالت در بالا و پایین مسیر دیده می شود. در نیم روزی از اسفند، سکوت مهمان معابر کم عرض و خلوت است. پله های سنگفرش را شهرداری تا پایین خیابان و مقابل پارکینگ کشیده است اما خانه های قدیمی، گنبدی، دیوارهای فروریخته بر تابلوی شهر نیشخند می زنند.آن طرف خیابان جایی که هنوز به چهار درخت معروف است مردی جوان گلایه دارد که با وجود آثار و بافت تاریخی و مرمت آن، محله در رکود است و مانند خیلی از شهرهای بزرگ، راهنمایی برای معرفی آثار و امکان بازید در ساعت های غیر اداری نیست. او که 40 سالی است در چهاردرخت زندگی می کند دلیل نام گذاری این محل را وجود همان چهار درخت زبان گنجشک یا پشه خو می داند که حالا نشانی از آن ها نیست. پایاب، زیر زمین گم شده است و ساکنان امروز چهار درخت دیگر، گذشتگان و بناکنندگانش نیستند.
رهگذر دیگری از علت نام گذاری چهار درخت نمی داند اما بیشتر احتمال می دهد که دلیلش وجود همان چهار درخت باشد. از این که سه راه اسدی را چرا به این نام می شناسند هم چیزی نشنیده است اما باز هم گمان می برد که شاید نام خانواده ای برجسته در همان اطراف بوده است. در سه راه اسدی در کوچه ای که به مدرسه قدیمی راه دارد مردانی که سن شان به 60 تا 70 سال می رسد می گویند اسدی نام فردی بوده که قدیم ها در این محله خانه داشته است اما بیشتر نمی دانند. «ملایی» از مردانی است که توضیح می دهد: محله خیرآباد را به این نام می شناسند چون آب آن، از قناتی به همین اسم تامین می شده است. ساکنان قدیم و حدود 70 سال قبل محله رنگرزها، مشغول همین شغل بوده اند همان طور که محله ای به نام داشگری معروف است که اهالی سابق آن، در کار سفالگری بوده اند.او هم درباره شخصی به نام اسدی شنیده است که در گذشته های خیلی دور، از افراد بنام و معروف بیرجند بوده که در این محل سکونت داشته است. در کوچه های خیرآباد، چهار درخت و ... بزرگانی همچون آیت ا...تهامی، آیتی، حائری، پروفسور محمد حسن گنجی و...روزها و شب هایی سر کرده اند که تنها تاریخ از آن ها می داند. تاریخی که شهروندان می گویند از آن چیزی نمی دانند اما نشانی که می دهند سه راه اسدی یا خیرآباد، هنوز امانت شان درست به دستشان می رسد در حالی که خیلی از بیرجندی ها نمی دانند اسدی مردی بود که بعد از نمایندگی مجلس شورای ملی و پس از واقعه گوهرشاد مشهد و به دلیل مخالفت با طرح کشف حجاب اعدام و به دلیل سکونت خانواده اش سه راه به نام او معروف شده است. حالا کوچه های شهر خاطرات آن روزها را در گنجه خاطرات نگه داشته است تا بلکه روزی بر دفتری بنشیند و از گذشته روایت کند و ... .