سید حسین حسینی
«ماسک بر صورت و کلاه بر سر، روی چهارپایه ای در خروجی مغازه اش به نظاره بازار نشسته است. به نظر بالای 80 سال سن دارد. تنوع در اجناسی که عمده آن ها در کیسه هایی بیرون از مغازه ردیف شده ، آن قدر است که نمی توان نام صنف خاصی بر آن گذاشت، تخم هندوانه، برگه زردآلو، شکلات، لباس دست دوم، پشم و... . می گوید؛ از صبح تا حالا که نزدیک ظهر است، کاسبی نکرده ولی خدا را شاکر است. همان موقع کودکی که به همراه مادر درحال عبور است از درون یکی از کیسه ها شکلاتی برمی دارد و تا مادر می خواهد به پسرش تذکر دهد، پیرمرد با لبخندی می گوید : اشکالی ندارد نوش جان.بازارهای سنتی در کنار کارکرد اقتصادی که دارند، نشان دهنده بخشی از فرهنگ هر منطقه هستند. در این میان حضور کاسب های قدیمی که اغلب هفتمین و هشتمین دهه زندگی خود را می گذرانند و همچنان میراث دار سنت های گذشته هستند، جالب توجه است.
افرادی که با وجود تغییرات گذشته همچنان پایبند باورهایشان هستند. کسانی که یک شبه کاسب نشده و از کارگری و شاگردی در مغازه پدر یا دیگران شروع کرده اند. هنوز هم وقتی از پدرشان که عکسش را بالای سر خود دارند سخن می گویند، سراسر وجودشان احترام می شود و کارفرمایانی که به جز امورکاری، حکم پدری هم برای شاگردشان داشتند و نگاهشان به شاگرد مانند عضوی از خانواده بود. سحرخیزی، رعایت انصاف وصداقت در کسب و... از جمله مواردی بود که جزو امور کسب به حساب می آمد و به شاگرد آموزش داده می شد.
با یک یا علی (ع)، در حجره را باز می کردند، آب و جارو می زدند و آماده کاسبی می شدند.
برای تهیه گزارش از حال و هوای این کاسبان قدیمی سری به بازار می زنم، بازار نسبت به چند دهه قبل تفاوت زیادی کرده، همه طول بازار پوشش شده و کف آن هم به خوبی بازسازی شده است اما از کاروانسراها و بازارچه های قدیمی چندان خبری نیست، یا مانند سرای «محسن زاده» با در قدیمی و قفل شده آن باید روبه رو شوی یا هم مانند سرای گلشنی جایی که روزی رونق بخش بازار فرش منطقه بوده و امروز نیمه جانی بیشتر از آن باقی نمانده است باید در لابه لای چند مغازه باقی مانده در جست وجوی گذشته باشی.
تعطیلی همزمان با اذان
یکی از مغازه های قدیمی بازار در محدوده سه راه اسدی، کلیدسازی «وجیه» و به قول قدیمی ها مغازه «اوستا محسن» است، جایی که شاید نزدیک به هفت دهه شاهد هنر نمایی پدر و پسر هنرمند و صنعت کار بوده است. «عباسعلی وجیه»، فرزند « استاد محسن» متولد سال 24 از ورود خود به این بازار از هفت سالگی چنین می گوید: زمانی که دانش آموز بودم موقع بیکاری و اوقات فراغت، پدرم مرا به این جا می آورد. در واقع فرصت بازیگوشی چندانی نداشتم. او از مهارت منحصر به فرد پدر در کلیدسازی و دیگر صنایع و حتی ساخت برخی قطعات اسلحه، سخن می گوید و مشکلی که یک بار به دلیل این مهارت برایش پیش آمد و به پادگان احضار شد و... .
او بهترین ارثیه به جا مانده از پدر را مهارتی می داند که به او آموخته است و «عباسعلی» هم افزون بر تربیت بیش از 10 شاگرد ماهر که حالا هر کدام در بیرجند یا نقاط مختلف کشور به کسب مشغول هستند، به مدت 30 سال در هنرستان به دانش آموزان ،مهارت آموزی کرده است.
«وجیه» مانند قدیم و همان طور که از زمان پدر به ارث برده است، همزمان با اذان مغرب مغازه را تعطیل می کند و چون آرامش در کسب و زندگی را در این نوع فعالیت یافته است، دیگر به این که بیشتر هم می تواند درآمد داشته باشد، فکر نمی کند.
گوشت کیلویی 25 ریال!
آن سوی خیابان، بازار قدیمی «جمهوری» که به بازار «چهکندی ها» هم مشهور است، قرار دارد.
در این جا نسبت به بازار، مشاغل سنتی تری وجود دارد، پنبه و پشم فروشی، خواربار فروشی و همچنین فروش محصولات محلی از جمله کسب های موجود در این جاست. جلوی در یکی از مغازه های قدیمی مردی مسن در حالی که در اطرافش کیسه های حاوی اجناس مختلف چیده شده، روی چهارپایه ای نشسته است. «عباس برزگانی» کاسب 84 ساله از پدرش می گوید که در هفت سالگی او را از دست داده و با شاگردی در مغازها به کار مشغول شده است.
او از کسب اولش، قصابی می گوید، زمانی که گوشت را به قیمت 25 ریال در اختیار مشتری می گذاشتند و مردم هم به مقدار نیاز روزانه گوشت می خریدند. روزگاری که او آن را شیرین می داند . او البته از حدود 20 سال قبل به کسب جدیدی روی آورده است.
شاگردی از کودکی
در یکی از کوچه های جانبی بازار در محدوده سه راه اسدی، جایی که محیط بازار، تغییر زیادی نکرده است و بیشتر کسب های سنتی تر مانند دانه فروشی و پرنده فروشی قرار دارد، «زیوری» کاسب قدیمی و 80 ساله مشغول به کسب عطاری و خوار بار فروشی است.
او که به گفته خودش از کودکی و زمانی که پدر را از 10 سالگی از دست داده ، در بازار فعالیت کرده است ،می گوید: تابستان ها همیشه مشغول کار و شاگردی به خصوص برای آقایان مهدویان و بازاری بودم. از صبح تا شب در مغازه فعالیت می کردم. بعد هم که مدرسه ام تمام شد به خیاطی که سال ها درآن شاگردی کرده بودم، مشغول شدم.
سال 50 به زاهدان رفتم و بعد از 17 سال به بیرجند برگشتم، دراین 17 سال هم شکل بازار کلی تغییر کرده بود و هم کسبه و البته نوع کاسبی ها.
آن زمان بیشتر مغازه ها ،مشاغل سنتی یا خواربار فروشی بود، ولی حالا بیشتر مغازه ها به محل فروش اجناس لوکس و به خصوص لباس تبدیل شده است.
داروخانه ای با قدمت یک قرن!
وارد بازار سرپوش قدیم می شوم، در ابتدای بازار تابلوی قدیمی مربوط به سال 12 با عبارت «دارو فروشی شمشادی» خودنمایی می کند. قفسه های چوبی قدیمی که در دو طبقه دیوار مغازه را در برگرفته و در دل خود خاطرات دهه های طولانی را جا داده، فضای نوستالژیک خوبی ایجاد کرده است، فروشگاهی که تا حدود 20 سال قبل داروخانه بود و حالا لوازم آرایشی است و البته داروهای سنتی را عرضه می کند.
«حاج حسین شمشادی» 76 ساله برایم از سابقه نزدیک به یک قرن فعالیت خانواده اش در این مغازه می گوید، از پدر بزرگش، «حاج محمد علی عطار دوافروش» که با داروهای سنتی که بیشتر از هندوستان سفارش می داد نیازهای درمانی مردم را تامین می کرد تا پدرش که عکسش را بالای سر قرار داده است و دایی اش «عطار زاده» که دکتر داروساز بود ، یاد می کند و البته خودش به صورت تجربی کار با داروهای گیاهی را فرا گرفته و هنوز در این خصوص جوابگوی مردم است.
او ادامه می دهد: حدود 50 سال است که این جا هستم، این جا اول داروخانه بود. داروخانه های شهر انگشت شمار و استقبال زیاد بود و ما هم در هر زمانی، شب و نصف شب یا سرمای یخ بندان سعی می کردیم جوابگوی مردم باشیم و حالا هم مردم برای دریافت داروی سنتی مراجعه می کنند.
اعتقادات قدیمی ها
سید «محمد ذوالفقاری» 78 ساله هم از کاسبان قدیم بازار است که بعد از بازنشستگی مغازه اش را به اجاره داده و حالا برای سر زدن به دوست و همسایه قدیمی اش«شمشادی» به مغازه او آمده است. او می گوید: در کار زعفران، و خواربار و ... بودم و در پادگان هم کافه داشتم. کاسب های قدیمی به خیلی چیزها مقید بودند. ظهر بیشتر مغازه ها تعطیل می شد، می رفتند به مسجد بازار، برخی مسجد حائری و برخی هم مصلی یا مسجد آیت ا... آیتی، ولی الان در مسجدها جوان کمتر پیدا می شود.«حسن ریاسی» کاسب55 ساله که خانواده اش چندین دهه است در بازار حضور دارند، با اشاره به درس هایی که از کاسب های قدیمی گرفته است، می گوید: پدر بزرگم کوزه گر و کوزه فروش بود، یک روز مشتری رفته و از قیمت کوزه پرسیده بود و پدر بزرگم گفته بود مثلا دو ریال. بعد مشتری که کم توان تر به نظر می رسید، گفته بود: اگر ممکن است ارزان تر بدهید. مرحوم کوزه گران، پدر بزرگم از او می خواهد سوره حمد را بخواند ، در خواندن کمی مشکل داشته است و به او می گوید قرائت حمد را درست کن، فردا بیا کوزه را رایگان می دهم و فردا هم این اتفاق می افتد.
او با ورق زدن دفتر حسابش که نشان بدقولی برخی ها را در خود ثبت کرده است ، ادامه می دهد: البته مردم هم آن زمان مقید تر بودند و بدون چک و مدرک و ... اگر کالایی را نسیه می بردند، خود را مقید می دانستند بهایش را به موقع بیاورند، حتی ورثه و خانواده را هم مکلف می کردند که در صورت فوتشان در اسرع وقت بدهی شان را پرداخت کنند.
روایت 90 ساله
روایت «محمد حسن قنادان» متولد سال 3 ساکن تهران که به همراه پدر تجربه حضور در بازار دهه 10 و 20 در بیرجند را هم دارد از آن دوران شنیدنی است، او می گوید: « پدرم ابتدا قنادی داشت، قند و نبات و ... تهیه می کرد و بعد بنک فروش شد که خیلی از کالاها را به صورت کلی عرضه می کرد.
برخی کسب ها فروش اجناسی بود که از مشهد یا پاکستان و از طریق زاهدان وارد می شد. پدرم یک جا می خرید و به مردم و کسبه کوچک تر می فروخت. آن هایی که در سمت شمال رودخانه بودند بیشتر مغازه های تولیدی داشتند مانند دباغ ها، رنگرزها، بعد حلب ساز ها و سپس علاف بود که زغال و هیزمی که ساربان ها می آوردند یک جا می خرید و به مردم و ادارات برای مصرف زمستان می فروخت.
بعد کفش دوزها و در ادامه گیوه دوزها بودند. در سمت جنوب رود که الان بازار است بیشتر خرید و فروش اجناس مختلف را انجام می دادند. تعدادی هم طلا فروش و نقره فروش بودند. در کاروانسراها هم بیشتر کسانی که از روستا با الاغ جنس می آوردند، حضور داشتند و آن جا خالی می کردند و مردم می خریدند که یکی در محدوده مصلی بود و مغازه پدرم روبه روی آن قرار داشت. اتاق های کاروانسرا را استفاده می کردند. بعضی را هم کسبه می خریدند و البته در مقابل کالاهایی را هم از کسبه خریداری می کردند. در محدوده دبیرستان پرویز، مغازه باروت کوبی بود که همیشه وقتی ما می رفتیم صدای کوبیدن باروت ها به گوش می رسید. بیرون مغازه زیر آفتاب یک پارچه حدود 6 متر پهن می کردند تا انبوه باروت ها خشک شود. مشتری باروت ها هم کسانی بودند که تفنگ داشتند و بیشتر برای شکار استفاده می کردند. ».