قاسمی - 33 سال پیش درست در همین روزها ،غرب کشور صحنه تاخت و تاز دشمن و مزدوران داخلی بود که قصد داشتند خاک ایران اسلامی را به ذلت بفروشند با آن که قطعنامه 598 و پایان جنگ امضا شده بود اما عراق با خیال خام و توطئه منافقان بار دیگر تهاجم به خاک کشور را آغاز کرد. آن ها این بار قصد داشتند تا از طریق مرز غرب با فتح کرمانشاه راهی تهران شوند و پس از آزادی منافقان زندانی برای خود برنامه ریزی کنند غافل از این که عزم و اراده رزمندگان ایرانی مانع از دست رفتن حتی یک وجب از خاک ایران اسلامی شد در این نبرد هم رزمندگانی از جنوب خراسان در صحنه های عملیات حضور داشتند که هنوز هم وقایع آن روزها را به خوبی به خاطر دارند.
امیر سرتیپ دوم ستاد «علی فرشاد» یکی از آن حدود 300 یا 400 نفری است که از خراسان جنوبی در منطقه سومار در لشکر زاهدان در این عملیات حضور داشت. وی می گوید: بعد از پذیرش قطعنامه منافقان که دیدند از امکانات رزمی خود در پادگان اشرف نتوانستند علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند از صدام خواستند برای سرنگونی نظام یک بار دیگر بخت آزمایی کند در حالی که در این حد و اندازه نبودند و با وجود آتش بس درگیری نباید اتفاق می افتاد.
خاطراتش را مرور می کند که با وجود آن که اجرای قطعنامه ضرورت داشت اما عراق هم با منافقان همراه شد و مسیرشان را باز کرد تا با گرفتن غنایم و اسرا و نفوذ منافقان پایان جنگ را به نفع خود رقم بزند. منافقان از منطقه سرپل ذهاب اسلام آباد غرب به خیال خامشان فاتح کرمانشاه و راهی تهران شدند در حالی که در گردنه چهار زبر زمین گیر شدند و رزمندگان ما آن ها را محاصره کردند.
نقش شهید صیاد شیرازی را مطرح می کند که نماینده شورای عالی دفاع با حکم کتبی رهبری بود و هوانیروز کرمانشاه را برگزید و پس از شناسایی مواضع با پرواز، 90 درصد عملیات مرصاد با تیم های هوانیروز و بقیه کار توسط یگان های زمینی از لشکر 5 نصر که اغلب بیرجندی بودند، انجام شد.دشمن و منافقان محاصره و بیشترشان منهدم شدند.
مزد خدمت منافقان
ارتش آزادی بخش منافقان که در منطقه غرب و دهلران خیلی به کشور آسیب زده بود در این عملیات، مزد خدمت به عراق را به خوبی دریافت کرد و تار و مار شد. علی فرشاد که در این عملیات فرمانده آتش بار بود به یاد دارد که زمان محاصره، ارتش عراق به رزمندگان ما فشار زیادی وارد کرد اما یگان های زمینی به بدل تبدیل شده و با محاصره منافقان از هوا و زمین در نبردی چند روزه آن ها را شکست دادند. تنگه چهار زبر با این عملیات به مرصاد تغییر نام یافت و هنوز به یاد دارد که با وجود تلفات سنگینی که در اسلام آباد غرب، بر رزمندگان ما وارد شده بود اما منافقان کوردل منهدم شدند چرا که رزمندگان ما دغدغه داشتند که جانشان را از دست بدهند اما یک وجب از سرزمین معنوی و ملی خود را از دست ندهند. از آن طرف با فرماندهی شهید صیاد شیرازی در تنگه مرصاد به کمین رزمندگان اسلام افتادند.
«غلامرضا پارسامنش» معاون گردان در زمان جنگ بود که خاطرات این عملیات را خوب به یاد دارد.وی می گوید:عراق بعد از تیر 67 و پذیرش قطعنامه حالت تهاجمی به خود گرفت چرا که مرز تقریبا از رزمندگان خالی بود و عقب نشینی کرده بودیم با وجود این در منطقه اسلام آباد غرب، از طرف کِرند و گیلان غرب از پل ذهاب ، نیروهای منافقان را جلو انداخت و آن ها را با هواپیما پشتیبانی کرد ، آن هاپادگان ابوذر و پمپ بنزین را شب آتش زدند چون خالی بود و نیروهای ما داخل منطقه بودند.
شهر برق نداشت منافقان با خودروهای آلمان شرقی و بسیار مجهز (حتی به میوه و آب میوه )به طرف کرمانشاه در حرکت بودند آن قدر دستمال کاغذی مصرف کرده بودند انگار افرادی در منطقه و میان بوته ها رهایشان کرده اند هر 5 دقیقه از هواپیما به طرف کرمانشاه شلیک می شد. می گوید: یک پادگان مهمات در اطراف اسلام آباد به ایلام داشتیم که با ارسال نیرو مانع از دست یافتن دشمن به آن شدیم.
خاطره تلخ
در همین روزهای مرداد بود صبح در ادامه کار به کرمانشاه رسیدم دو طرف جاده از خودروهای سوخته پر بود انگار همه را روی هم چیده اند. خودروهایی که با هواپیما و تانک نابود شده بودند همان ها که هر 5 دقیقه حمله آتش بودند. چند روز بر رزمندگان به سختی گذشت برای تامین آذوقه به کرمانشاه رفتم و از یک روحانی نان خواستم یک تیوتا بار نان و چند صندوق انگور هدیه دادند.
خاطره بد و سختی از آن روزها در ذهنش مانده است ، می گوید: وقتی مسیر جاده کرمانشاه باز شد یک اتوبوس از رزمندگان رادیدم که هدف راکت هواپیماهای عراق شده بود و همه نیروها روی صندلی سلاح به دست شهید شده بودند ،راننده روی باک سوخته بود صحنه سختی که از ذهنم نمی رود.
می گوید: چند روز بعد در مسیر بازگشت در اطراف جاده جنازه دخترهایی روی ضدهوایی دیده می شد که با پوتین نظامی برای منافقان با ما می جنگیدند. عراق امکانات خوبی از میوه، غذا، سلاح و مهمات به آن ها داده بود جاده ها باز و تقریبا از نیروی محافظ ما خالی بود به همین دلیل خوب پیش آمدند تعدادمان کم بود سلاح انفرادی داشتیم و از توپ و تانک خبری نبود اما با همت شهید صیاد شیرازی، ارتش و سپاه ارتش منافقان منهدم شد .
ما کنار جاده موضع گرفتیم و منتظر دستور بودیم در پادگان مهمات مستقر بودیم، نیروهای هوابرد ارتش جلوی آن ها را سد کردند وگرنه هدفشان کرمانشاه بود با تمرکز نیروها از ارتفاعات و حصار هوایی و زمینی ، آن ها روحیه خود را باختند و با رها کردن خودروها فرار کردند.
به نظرش پیروزی رزمندگان در این نبرد که با حمایت عراق از منافقان انجام شد، اهمیت و بازتاب ویژه ای داشت چرا که نقشه کشیده بودند بعد از کرمانشاه به تهران بیایند و با آزاد کردن زندانیان خود اهداف دیگری دنبال کنند در حالی که شکست خوردند.
خواب شهادت در مرصاد
یکی از رزمندگان شجاع این عملیات از جنوب خراسان به نام سردار شهید «صفر علی رضایی» است که از روزهای ابتدای دفاع مقدس در جبهه حضور داشت و چندین مرتبه مجروح و به بیمارستان منتقل شد اما پیش از بهبودی نسبی دوباره روانه جبهه میشد. عشق به شهادت، دفاع از کشور و اطاعت از رهبری او را بارها و بارها به جبهه های نبرد کشاند تا آن جا که در آخرین نبرد به آرزویش رسید. او تنها شهید خراسان جنوبی در عملیات مرصاد است.
وی با شنیدن خبر پذیرش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل ، در اندوه عقب ماندن از قافله یارانش گریست اما این آخر راه نبود چرا که خیلی زود منافقان وطن فروش عملیات مرصاد را رقم زدند مادرش «رقیه زارعی» می گوید: صفرعلی آن روزها دربیرجند بود از مهاباد به او زنگ زدند و گفتند هر کدام از رزمندگان که می تواند خود را به منطقه برساند چرا که دشمن و منافقان خود را به این طرف مرز رسانده اند برای خداحافظی به مخابرات روستا زنگ زد و گفت دنبال آمبولانس هستم تا با آن بروم و با همان برگردم وگرنه نمی روم. تعدادی نیرو سر جمع کرد و با خداحافظی تلفنی راهی غرب شد چند روزی بیشتر نگذشت، شب آخر خواب دیده بود. فردا حین پایین آمدن از ارتفاعات هر کدام از رزمندگان برای شنیدن خوابش پیش قدم می شوند تا این که صفر علی می گوید: خواب دیده ام که افرادی آمدند و اسامی برخی از رزمندگان را در فهرستی ثبت کردند نام من هم در آن فهرست نوشته شده بود. هنگامی که علت را پرسیده بودم، گفته بودند: مأموریت داریم که نام شما را در این فهرست بنویسیم!
صبح ششمین روز مرداد در همین عملیات به شهادت و آرزویش رسید. آرزویی که هر چند او را خوشحال کرد اما مادر برای تمام سال های عمرش چشم انتظار دیدن او بود. اخلاق، منش و مهربانی از خصلت های بی نظیر او بود و او با شهادتش برای همیشه به خاطر دوستان و آشنایانش سپرده شد.
از مهربانی و مردم داریش می گوید که در منطقه خراسان هم که بود به روستاها و عشایر سرکشی می کرد. در 9 ماهی که مسئول بسیج عشایر مرز بیرجند بود خدمات ارزنده ای را به عشایر ارائه کرد و از انجام هیچ خدمتی دریغ نمی کرد. این رفتارش باعث شده بود که عشایر علاقۀ زیادی به او پیدا کنند.
وصیت نامه
در بخشی از وصیت نامه شهید آمده است:«زمانی که امام زمان (عج) غایب هستند، برماست که مصداق آیۀ شریفۀ «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا ا... و اطیعوا الرسول واولی الامر منکم» باشیم و توجه بیشتری کنیم و بیانات روح بخش رهبر کبیر انقلاب این نایب بر حق امام زمان (عج)را یک حکم و فتوای شرعی بدانیم و مطیع دستورات و فرامین این مرجع تقلید عالی قدر باشیم. خدا می داند که هدف همۀ شهدا، شعار عملی «هیهات من الذله» امام حسین (ع) است. یعنی دفاع از حق مظلوم و علیه ظالم جنگیدن و تن به ذلت و خواری ندادند.
شهید رضایی در بخشی از وصیت نامه خود خطاب به مسئولان آورده است؛ «سخنم با کسانی که در مملکت اسلامی مسئولیت دارند این است که بدانید مسئولیت سنگینی بر عهدۀ شماست. شما باید خدمت گزار اسلام و مردم محروم و ستم کشیده باشید. با عمل و رفتار خود باید نمونه و الگو باشید. سخنان امام بزرگوار را سرلوحۀ کارها قرار دهید و طوری عمل کنید که مردم، اسلام را از شما ببینند. بدانید که این مردم و شهدا بودند که به شما مسئولیت دادند و امروزه خدمت در چنین مملکتی بسیار دشوار است».