خاطره بازی با گشت و گذاری در یک محله قدیمی
تعداد بازدید : 11
جوهر فراموشی بر تپه رنگرزها
اکبری
کوچه خاکی آب و جارو شده است و بی بی چارقد گٌل گٌلی به سر کنج ساباط ،دوک می ریسد. داخل کارگاه غوغایی است. صدای بکوب بکوب و تق تق از پشت دار قالی به گوش می رسد. تعلیم اوستا « او سر تا بِجا، به زِ ماسی دو بتون و لِنگی و ...» در سرسرا پیچیده است. کوبیده شدن کُلونِ در ،خبر از رسیدن اوستای رنگرز دارد. شعله های اجاق زیر پاتیل رنگرزی زبانه می کشد و بوی نیل است که در فضا می پیچد. کلاف های نخ یک به یک درون پاتیل غرق می شوند و ... . روزگاری این حکایت محله رنگرزها بود. اما حالا دیگر نه رنگی دارد و نه لعابی. نه خبری از خُم و پاتیل رنگرز است و نه خبری از اوستای رنگرز. خانه های قدیمی و کاهگلی محله رنگرزها با آن دالان ها یا خرابه شده اند یا سرپناهی برای اندک ساکنان.
گشتی در محله رنگرزها
گردشی در محله تک چا، قبرستان غریبان، سرپشته و دم دروازه ( همه به نام محله رنگرزها معروف بود)، داریم تا گذری در زمان داشته باشیم و یادی هم از ایام کنیم. این جا (منتظری 10) محله رنگرزها، سوت و کور است و جنب و جوشی در محله نیست. سربالایی کوچه، رمق از پا می گیرد. از آن ساباط ها و خانه های کاهگلی خرابه ای بیشتر باقی نمانده است و نام و نشانی از رنگرزها نیست. بیشتر خانه ها ویرانه و از برخی خانه های قدیمی گاهی صدای حیات به گوش می رسد. هر چند بیشتر خانه ها ویران شده است اما نمای کاهگلی، سقف های گنبدی و آجر کاری سردر ورودی برخی بناها تاریخ را به رخ نظاره کننده می کشد. بالای تپه از پشت پرچین دیوار بلند خاکی، کودکی سرک می کشد. آب از سربالایی کوچه روانه می شود و گویا زمستان است که راه رفتن سخت می شود و شیب تند کوچه هاست که افراد بسیاری را به آغوش می کشد.
تیرهای چوبی برق در میان کوچه پس کوچه بوی مرگ می دهد و سیم و کابل های برق و ... از این سو به آن سو درهم تنیده شده اند. در بالاترین نقطه تپه، شهر زیر پایمان پیداست و از برخی خانه های محله رنگرزها خوف و خطر احساس می شود. با سوسوی باد گرد و خاک از خرابه ها بلند می شود و زباله ها در میان کوچه ها به گردش در می آید. پرچین های بلند کاهگلی که در حال ریزش هستند با کمک چوبی بلند هنوز هم قامت راست دارند اما دیر یا زود شاید به روزگار همسایگان دیوار به دیوار خود مبتلا شوند.
خاطره بازی با قدیمی ها
سراغ قدیمی ها را که می گیرم اندک ساکنان محل خبری از آن ها ندارند. یکی از قدیمی های محله رنگرزها که کوچ کرده و در نقطه ای دیگر از بیرجند امروز ساکن است با ما همراه می شود. او از پاتیل خاطرات آن روزهای محله رنگرزها حرف های رنگی بسیاری دارد. «فاطمی» محله را خوب می شناسد و با نام بردن قدیمی ها به سراغ آن چه در محله گذشته است، می رود. با حسرت از روزهای خوب گذشته می گوید و می افزاید: آن موقع خیابان خاکی (شهید منتظری) وجود نداشت. محله رنگرزها روی تپه ای خاکی برای در امان ماندن از سیل و ... ایجاد شده و کوچه پس کوچه ها همه خاکی، دالان دار و با ساباط های بسیار چون تار در هم تنیده بود. کربلایی غلام رنگرز در این محل زندگی می کرد و ساکنان شهر لباس یا نخ و ... را برای رنگ کردن پیش او می بردند. پاتیل هایی روی اجاق داشتند و پس از به جوش آمدن آب و مخلوط کردن رنگ ها دست به کار می شدند. بیشتر خانه ها خالی شده است و صاحبان اصلی آن از دنیا رفته اند. برخی خانه های قدیمی قمارخانه و محل جولان تعدادی مواد فروش شده است. او می گوید: آن روزها همسایه از همسایه خبر داشت. گره از کارهای یکدیگر باز و به مشکلات هم رسیدگی می کردند. او خوب به یاد دارد که کودکان در کوچه های خاکی زیر خنکای ساباط ها و داخل حیاط های کاهگلی با هم بازی می کردند. «مرادی» هم دیگر شهروند قدیمی می گوید: کوچه رنگرزها را با درخت پشه خوان سرکوچه و ساباط ورودی اش می شناختند. محله به پشته رنگرزها و سر ده هم معروف بود و حالا این پشته این روزها به محله ای پر خطر تبدیل شده است.
راه و رسم رنگرزی در آن روزها
اما «کامیابی» از رنگرزهای قدیمی شهر راه و رسم رنگرزی و ماجرای خم و پاتیل در این محله را روی دایره می ریزد و در این باره این چنین توضیح می دهد: بیشتر رنگرزهای بیرجندی در همین محله زندگی می کردند. آن موقع رنگ های طبیعی استفاده می کردیم و پشت دارهای قالی هم خاطرات خوشی رقم می خورد. نخ را با دوک می رشتند و کلاف های نخ آماده شده را یا در خٌم یا در پاتیل رنگرزی رنگ می کردند. طیف رنگ های قهوه ای را با پوست گردو، رنگ زرد را با برگ مو (برگ درخت انگور که در پاییز خشک می شد)، رنگ آبی را از گیاه نیل که از هند وارد می شد، رنگ قرمز را با ریشه گیاه روناس و دیگر رنگ ها را از مخلوط این ها تهیه می کردند. او می گوید: رنگرزهایی که با خُم کار می کردند دیگر با پاتیل و دیگ رنگ جوشی کار نداشتند. به گفته وی برای تهیه طیف رنگ های قرمز قبل از این که روناس را بشناسند از قرمز دانه که از ترشح بدن حشره ای که روی برخی از درخت ها مانند درخت انجیر زیست می کرد، استفاده می کردند. به این صورت که حشره روی این درخت ها از شیره درخت می مکید و صمغی ترشح می کرد. رنگرزها شاخه های درخت را برش می دادند، آن را آهک کش می کردند و کار پرزحمتی را برای تهیه قرمز دانه انجام می دادند. پس از آن روناس برای تهیه طیف قرمز استفاده شد و رنگرزها پس از تهیه این مواد اولیه پای خُم یا پاتیل می رفتند. او با تاکید بر این که استفاده از خُم فقط برای رنگ نیل بوده است ، می افزاید: فقط یک نفر در سرپشته این کار را می کرد و بقیه با پاتیل کار می کردند. برای دیگر رنگ هایی که پاتیلی بود رنگرزها پس از شستن نخ ها به سبب آغشته بودن با چربی دام، رنگ های گیاهی (پوست گردو و ... ) آن ها را داخل آب جوش پاتیل که روی اجاق بود ،می ریختند و با چوب بزرگی هم می زدند تا خوب رنگ شود. در ادامه هم نخ های رنگ شده را روی چنگی بالای پاتیل می آویختند و پس از سبک شدن روی بند پهن می کردند تا خشک شود. برخی هم برای آن که کلاف رنگ یک دستی داشته باشد و آشغال های لابه لای نخ ها خارج شود کنار جوی آب آن را می شستند و روی سنگ های آسیاب بزرگ می کوبیدند. او می گوید: این روش سنتی و قدیمی رنگرزی گیاهی دیگر منسوخ شده و نام و نشانی از آن باقی نمانده است. حالا نه تنها در محله رنگرزها بلکه در دیگر نقاط هم از این شیوه خبری نیست و رنگرزی صنعتی انجام می شود. به گفته وی در محله رنگرزها در آن زمان حوضچه هایی بود و رنگرزها سر آب قصبه کار شست و شو را انجام می دادند.
او می گوید: شیوه کار با خُم ها هم به این صورت بود که درون آن نیل ، اِشخار(سنگی است که در مجاورت آب نرم می شود ) وآهک می ریختند و در زیر خم های رنگرزی ازکَتَم (فضولات گاو)، برای ثابت نگه داشتن حرارت در دمای کم و در هنگام شب برای جلوگیری از یخ زدن آب درون خم، استفاده می کردند. برای جلوگیری از کپک زدن خم ها نیز هر شب چوب مخصوصی را چند بار دور دیواره داخلی آن می کشیدند و پس از جدا شدن لایه چسبیده به دیواره خم با استفاده از ملاقه ای دسته بلند، مواد جدا شده را که شبیه شیره غلیظی بود ،برمی داشتند و در صورتی که می خواستندخم جدید را بر پا کنند ، این مواد را در خُم جدید می ریختند. اگر هم این کار را نمی کردند ، هر چه آهک می ریختند ، تاثیری نداشت و در اصطلاح خم ، عَمل نمی آمد.
حال این روزها در محله سرپشته و سرده، در کوچه پس کوچه های محله رنگرزها فقط خاطرات است که ورق می خورد. نه رنگ و رویی بر کهنه معبر شهر مانده و نه از اوستای رنگرز خبری است.