چندی قبل متوجه شدم دخترم سیگار می کشد و وقتی با نگرانی در این باره از او توضیح خواستم خیلی بی پروا مقابلم ایستاد و سپس از خانه بیرون رفت! زن جوان در مرکز مشاوره گفت: مادر دو فرزند هستم یک دختر 23 ساله دارم و پسری که به سن نوجوانی رسیده است. زن و شوهر از صبح تا شب کار می کنیم و زحمت می کشیم تا بچه هایمان کم و کسری نداشته باشند. فکر می کردیم چون رفاه کامل را برایشان فراهم کرده ایم آن ها گل سر سبد فامیل خواهند شد هیچ وقت فکر نمی کردیم که فرزندانمان و به ویژه دختر جوانم درکنار امکانات رفاهی و پول توجیبی و کلاس های فوق العاده درسی و آموزشی، نیاز به محبت و توجه عاطفی هم دارند.البته همسرم بر این عقیده است که نباید اجازه دهیم آن ها سرخود بار بیایند و در این باره تعصب به خرج می دهد و سختگیری می کند اما من دور از چشم همسرم به دخترم اجازه دادم هر طور دلش می خواهد زندگی کند و به رفتار و حتی گفتارش، خرده نگرفتم. زن جوان افزود: متاسفانه خیلی دیر فهمیدیم نتیجه بی احترامی به همدیگر و لج بازی هایی که از روز اول ازدواج با هم داشتیم و به ویژه اختلاف نظر درباره نوع و روش تربیت فرزندان به قیمت چه مشکلاتی برای دختر و پسرم تمام می شود. روزهایی که همسرم خانه نبود یا به دیدن مادرش می رفت و می دانستم تا دیر وقت بر نمی گردد به دخترم اجازه می دادم با دوستانش به این طرف و آن طرف برود و حتی جیبش را پر پول می کردم تا جلوی دوستانش کم نیاورد اما غافل بودم که چه دردسری درست می کنم.چندی قبل متوجه شدم دخترم سیگار می کشد و وقتی با نگرانی در این باره از او توضیح خواستم با بی پروایی جواب تندی داد و از خانه بیرون رفت. او دو شبانه روز به خانه نیامد و فکر می کرد نمی دانیم، کجاست. یک شب خانه دوستش رفته بود؛ روز بعد چون رویش نمی شد برگردد به خانه خواهرم رفته و از خاله اش خواسته بود به ما حرفی نگوید. وقتی در باره این کارش هم توضیح خواستیم گفت فقط می خواستم کاری کنم که جلب توجه کرده باشم و ببینم چقدر دوستم دارید.شوهرم با شنیدن این حرف او از کوره در رفت و گفت: این همه امکانات برایت مهیا کردیم در حالی که بسیاری از دخترهای هم سن تو آرزو می کنند زندگی شان این طوری باشد و تو ...! حالا مانده ایم با مشکلی که خودمان به نوعی ایجاد کرده ایم از پس رفع آن بر نمی آییم.